آرامیس مشاور




خانواده ای درهم!

وقتی مشکل یکی از اعضای خانواده به مشکل همه اعضا تبدیل می شود.
ممکن است به نظرتان برسد به هر حال افراد یک خانواده، باید از حال هم با خبر باشند و هر زمان که یکی از آنها نیاز به کمک داشت، از او دریغ نکنند. بله، کاملا درست است. هیچ کس منکر لزوم برقراری روابط عاطفی عمیق بین اعضای یک خانواده و حس همدردی و نوع دوستی بین آنها نیست؛ اما گاهی اوقات این روابط عاطفی آن قدر شدید می شود که با بروز کوچک ترین مشکلی برای یکی از اعضاء استرس و نگرانی شدیدی به بقیه اعضا منتقل می شود و زندگی آنها را مختل می کند؛ به طوری که تا برطرف شدن کامل مشکل ، مجبور می شوند دست از کار و زندگی بکشند شکی نیست که بروز این حالت برای افراد، ناراحت کننده و درداور است. اما بهتر است کمی جزئی تر موضوع را بررسی کنیم و بینیم این شرایط ، دقیقاً چه عوارضی با خود به همراه دارند.

حالا مگر می شود؟
ممکن است فکر کنید اگر خود اعضای خانواده، مشکلی با این کمک کردن ها نداشته باشند، دیگر جای نگرانی نیست اما باید بگویم اتفاقاً در این شرایط هم باز جای نگرانی وجود دارد؛ چرا که:
1. وقتی مشکل یکی از اعضاء به مشکل همه خانواده تبدیل می شود، تلاش مستقل افراد برای حل مشکل و احاطه بر آن تضعیف می شود. در نتیجه احتساب مهارت های شناختی و عاطفی، خصوصاً در فرزندان دچار مشکل می شود.
2. وقتی هیچ وقت قرار نیست فرزندان خانواده مشکلات خود را به تنهایی حل کنند، استقلال و اعتمادبنفس آنها خدشه دار می شود و در هویت یابی و ابراز وجود نیز با مشکل روبه رو می شوند؛ چون با وجود احساس تعلق شدید به خانواده ، از مهارت های کافی برای یافتن خویشتن و بروز توانایی های شان برخوردار نیستند. گاهی اوقات این حالت بین همسران اتفاق می افتد، به طوری که یکی از همسران ، وابستگی شدیدی به دیگری پیدا می کند؛ در کوچک ترین مسائل از فرد مقابل کمک می خواهد و انتظار دارد همه مشکلاتش را حل کند . این امر ممکن است نشان دهنده وجود مشکلاتی در هویت یابی و استقلال او باشد و سب می شود وجهه اجتماعی فرد شدیداً آسیب ببیند.
در چنین شرایطی ، نقش همسران تغییر کرده و رابطه بین آنها شکل والد و کودک به خود می گیرد، بنابراین می تواند موجب کاهش رضایت زناشویی آنها شود و کیفیت روابط آنها را با افت شدیدی روبه رو سازد.
3- در چنین شرایطی ، رفتار عضوی از خانواده بلافاصله روی دیگر اعضا تاثیر می گذارد و استرس یکی از افراد به سرعت در سایر اعضا منعکس می شود. به یاد داشته باشید وجود مشکلات بالا در فرزندان همراه با نوسانات شدید خانواده می تواند عوارض طولانی مدتی برای افراد داشته باشد. پس مشکل را جدی بگیرید و در جهت اصلاح آن اقدام کنید. البته قبل از آن بد نیست که عوامل اصلی بروز این رفتار هم نگاهی بیندازیم.
مشکل از کجا می آید؟
وقتی در یک خانواده ،کوچک ترین مسائل، همه اعضا را تحت تاثیر قرار می دهد و سبب می شود با جدیتی بیش از حد، برای رفع آن اقدام کنند؛ می توان با کمی دقت، نشانه هایی از موارد زیر را در اعضا یافت:

1- کمال گرایی و وسواس: وجود کمال گرایی یا حتی وسواس در یکی از والدین یا هر دو آنها می تواند به بروز این حالت در کل خانواده منجر شود. چرا که این افراد نه تنها تمایل دارند همه مسائل را کامل و بی عیب و نقص حل کنند؛ بلکه به این راحتی ها هم از انجام درست کارها مطمئن نمی شوند و بارها همه چیز را مرور می کنند. همین رفتار سبب می شود در همه مسائل دخالت کنند و شدیداً نگران انجام آنها باشند.

2- مشکل در هویت یابی و استقلال: همان طور که پیش از این اشاره شد ، یکی از عوامل ایجاد کننده این وضعیت ، به خصوص بین همسران می تواند به مشکل یکی از آنها در هویت یابی و استقلال فردی خود مربوط باشد.

3- مشکل در مرزبندی های درون خانواده : به طور کلی مرز، یک حایل فرضی است که در جهت یکپارچگی خانواده به عنوان یک کل، و تمایز افراد خانواده به عنوان اعضاء، به کار گرفته می شود. به عبارت دیگر، مرزها اموری روان شناختی هستند که به روابط کلامی و غیرکلامی میان اعضاء و موضوعات عاطفی بین آنها مربوط می شوند. اینکه در یک رابطه تعاملی خاص در خانواده، چه کسی حضور دارد و چه کسی بیرون از آن جای دارد، نشان دهنده مرزها در خانواده است. مثلا وقتی در خانواده ای به فرزندان گفته می شود برای تعیین زمان تماشای تلویزیون خواهر کوچک، والدین تصمیم می گیرند؛ مرز روابط والدین و فرزندان مشخص می شود.

به طور کلی بین اعضای خانواده می توان سه نوع مرز ارتباطی متصور بود:
الف) مرز واضح و مشخص: وجود چنین مرزی سبب می شود اعضا بیش از حد با مسائل یکدیگر درگیر نشوند و والدین مانند دوست با فرزندان خود رفتار کنند. این نوع رابطه ، مناسب ترین مرزبندی را دارد و می تواند موجب پیشگیری از بسیاری ناسامانی های خانوادگی نیز باشد.
ب) مرز سخت و بتونی: در این شرایط ارتباط بین اعضا در حد ضرورت است. هیچ یک از اعضا نمی توانند به حریم یکدیگر وارد شوند و با هم برخوردی خشک و رسمی دارند . این نوع مرزبندی می تواند آسیب های خاص خود را به همراه داشته باشد.
ج) مرز مشخصی وجود ندارد: در این حالت هر کس به راحتی و بدون اجازه عضو دیگر می تواند به حریم اوپا بگذارد . این نوع مرزبندی ، همان چیزی است که باعث می شود مشکلات هر چند کوچک یکی از اعضا ، همه را شدیداً تحت تاثیر قرار دهد و به مشکل همه اعضا تبدیل شود.

چاره کار چیست؟
با توجه به انچه تا کنون بیان شد، حال بینیم چگونه می توان در جهت بهبود روابط در خانواده و کاهش مشکلاتی از این دست قدم برداشت:
1- در قدم اول از خودتان شروع کنید و تصمیم گیری ها را تا حد امکان، به تنهایی انجام دهید. البته این بدان معنا نیست که از مشورت با سایرین بهره نگیرید. اما بد نیست این بار به جای مشورت با اعضای خانواده ، که موجبات دخالت هر چه بیشتر آنها را فراهم می کند، مشورت با دوستان و افرادی خارج از خانواده ها را هم امتحان کنید.
2- برای تقویت استقلال فردی اعضا می توان با تنظیم قواعدی ساده، حریم خصوصی اعضا را تفکیک کرد. به عنوان مثال قرار بگذارید کسی نباید از طرف دیگری صحبت مد، با یکی از اعضا نباید نقش حافظه را رای کل خانواده ایفا کند. علاوه بر این می توان مقرراتی برای دخالت در مسائل و مشکلات یکدیگر نیز وضع کرد.
3- با دور نگهداشتن روابط همسران از دخالت فرزندان ، این مرز بین خود و فرزندتان را مشخص تر کنید. به عنوان مثال می توانید در شرایط مختلف، این موضوع را مستقیم و غیرمستقیم به فرزندان گوشزد کنید.
4- سعی کنید دیدی واقع بینانه در مورد توانایی های فرزندتان و مهارت هایی که باید کسب کند، داشته باشید.
5- به عنوان مثال فرزندان شما در سال های ابتدایی دبستان، باید بتواند با نتیجه عملکرد خود روبه رو شوند و آگاهانه به اصلاح رفتار خود بپردازند؛ در سال های آخر دبستانی و در آستانه نوجوانی، باید بتوانند مشکلات احتمالی با دوستان شان را حل و فصل و روابط خود را به درستی تنظیم کنند؛ در دوره نوجوانی بد نیست تصمیم گیری به تنهایی را امتحان کنند تا بتوانند برای دوره بزرگسالی خود را آماده سازند، و در نهایت از بیست و یکسالگی به بعد، دیگر زمان آن فرا رسیده است که نظرات آنها استفاده و تصمیم گیری های بیشتری به انان واگذار شود.
البته موارد بالا به این معنا نیست که فرزندان در هیچ دوره ای به کمک والدین و مشورت های دلسوزانه آنان احتیاج ندارند، بلکه منظور این است که ضمن دادن مشورت های درست، آنان را باور داشته باشید و اجازه بدهید آنها خود، مسئول رفتارهای شان باشند.

سمیه بهجت پناه، کارشناس ارشد روان شناسی