آرامیس مشاور




فرزند خواندگی چگونه است؟

پدر من می شی؟
در هر کشوری قانون تعیین می کند چه افرادی می توانند فرزند خوانده بپذیرند و پذیرش فرزند تابع قوانین جاری هر کشور است. در کشور ما قانون حمایت از کودکان بی سرپرست که در 29 اسفند 1353 تصویب شده ، مشخص می کند که فقط زوج های ناباوری که پنج سال از ازدواجشان گذشته باشد و از این ازدواج بچه دار نشده باشند، می توانند فرزند خوانده بپذیرند. این در صورتی است که بتوانند نیازهای روحی، روانی و مالی کودک را فراهم کنند، به نحوی که امنیت روحی و جانی او به خطر نیفتد.

فرآیند پذیرش کودک طولانی است و علاوه بر قانون عوامل دیگری نیز دخیل اند مانند مسائل فرهنگی، اجتماعی و روانی، از یک طرف، تعداد خانواده های متقاضی به نسبت کودکان قابل واگذاری به مراتب بیشتر است. این نسبت 8 به یک است. یعنی به ازای هر 8 متقاضی، یک کودک برای واگذاری وجود دارد. طبق قانون کودکانی می توانند به فرزند خواندگی سپرده شوند که پدر و یا جد پدری شان مشخص نباشد یا بعد از سه سال ، تلاش ها برای شناخت آن ها، بی نتیجه مانده باشد. این نشان می دهد که همه کودکان تحت سرپرستی سازمان بهزیستی شرایط واگذاری به خانواده های فرزندپذیر را ندارند.
در فرایند فرزند خواندگی عوامل متعددی دیگری مانند تحصیلات و شغل، و به عبارتی ، پایگاه اجتماعی – اقتصادی زوج متقاضی نقش دارند و کمیته های فرزندخواندگی در واگذاری کودک به این موارد توجه می کنند. البته یک رابطه آماری میان این عوامل و زندگی نسبتاً مناسب برای کودک در اینده وجود دارد؛ اما این در همه موارد صادق نیست و گاهی ملاک های ظاهری برای تصمیم گیرندگان اهمیت پیدا می کنند. مثلا به جای این که شخصیت و سلامت روانی زوج و آمادگی آن ها برای فرزند پروری بیشتر مورد بررسی قرار گیرد، تحصیلات و درآمد آن ها در تصمیم گیری ها اثر می گذارند؛ در صورتی که باید در این فرآیند ثبات شخصیت فرد و سلامت روانی متقاضیان نیز در نظر گرفته شود.
از سوی دیگر، عامل فرهنگی دیگری نیز در فرایند فرزندخانوادگی در جامعه ما دخیل است. طبق قانون و شریعت، فرزند خوانده ارث نمی برد. از این رو، سازمان بهزیستی، به عنوان متولی تامین منافع کودک، خانواده ای را انتخاب می کند که بخواهد یک سوم اموال خود را به نام کودک کند تا اینده او تامین باشد. طبق ماده 21 کنوانسیون حقوق کودک، دولت ها موظف اند در فرآیند فرزند خواندگی منافع عالیه کودک را تامین کنند. بنابراین، دست اندرکارن فرزند خواندگی نهایت تلاش خود را می کنند تا منافع کودک تامین شود نه خانواده های فرزند پذیر. پس اولویت با کودکان است و خانواده هایی که بتوانند این منافع را تامین کنند. و همه این موارد این فرآیند را طولانی می کند.
از آن جایی که در ایران فقط زوج های نابارور می توانند فرزند خوانده بگیرند، آن ها زمانی در این باره اقدام می کنند که سال های زیادی برای درمان ناباروری خود وقت و هزینه صرف کرده اند و در بیم و امید به سر برده اند. از این رو، با یک مسئله اساسی به نام «فقدان» مواجه می شوند و هر فقدانی یک «سوگ» ایجاد می کند که با غم و ناامیدی همراه است. اگر مسئله سوگ به درستی حل و فصل نشود، به افسردگی شدید و ناامیدی می انجامد. در این صورت ، زوجی که سال ها درمان های سخت و پرهزینه را تحمل کرده اند وقتی که از درمان خود ناامید می شوند، به فرزندپذیری روی می آورند.
برخی از آن ها تصور می کنند که سازمان بهزیستی سوپرمارکت است که می توانند بروند و بچه دلخواهشان را از این سوپر مارکت انتخاب کنند و با خود ببرند. آنها وقتی با فرآیند زمانبر فرزندخواندگی مواج می شوند، ناامید تر می شوند. روان شناسان باید به زوج ها کمک کنند تا بر سوگ و اندوه خود غلبه کنند و آماده پذیرش فرزند شوند. سوگ های حل نشده، موجب می شوند در آینده برای خانواده فرزندپذیر مشکلاتی ایجاد شود و کودک نیز در این میان آسیب ببیند. برای مثال، هر یک از همسران ممکن است به این بیندیشد که بهتر نبود اگر ازدواج دیگری می کردم و خودم بچه ای می داشتم. بچه خود من چه جوری می بود؟ اگر از خون خودم و پاره تن خودم بود، چه حالی داشتم ؟ این دغدغه ها و افکار مزاحم، اختلال و اندوهی به وجود می آورد که به زندگی کودک پذیرفته شده آسیب می زند. بنابراین ، فرآیند غربالگری ای وجود دارد که سلامت و بهداشت روانی زوج سنجیده می شود تا مشکلات عاطفی و روحی شدید نداشته نباشند . تا زمانی که این آمادگی برای فرزندپذیری وجود نداشته باشد، تهدیدها برای خانواده، به ویژه کودک، بیشتر می شود.
با این حال، ضرورت دارد قانون فرزندخواندگی تغییر کند، به نحوی که قاضی بتواند از پدر و مادری که صلاحیت نگهداری از فرزند خود را ندارند ، مثلا به شدت معتادند یا متواری هستند ، سلب اختیار کند و کودک را به فرزندخواندگی بدهد. همچنین باید امکاناتی فراهم شود که خانم های مجردی که ازدواج نکرده اند یا از همسرشان جدا شده اند، بتوانند کودکی را به فرزندی بپذیرند. این امکان باید برای خانواده هایی که خودشان فرزند دارند، اما علاقمند به پذیرش فرزند هستند، نیز فراهم شود . قانون جدید حمایت از کودکان بی سرپرست در مهرماه 1388 در مجلس به تصویب رسید، اما هنوز شورای نگهبان آن را تایید نکرده است.
باید توجه داشت که بچه دار شدن به معنی برخورداری از توانایی تربیت و پرورش کودک نیست. پدر و مادر بودن نیاز به تعهد، مسئولیت پذیری و صرف وقت برای کودک دارد. در فرزند خواندگی باید به دو جنبه زیر بیشتر توجه کرد: یکی فرایندی که طی آن زوج و کودک برای زندگی مشترک آماده می شوند (قبل از فرزندپذیری)؛ و دیگری پس از فرزند خواندگی که در آن به مسائلی پرداخته می شود که ممکن است در خانواده عادی پیش نیاید. برای مثال ، ممکن است کودک پذیرفته شده با اختلالات رفتاری مانند بیش فعالی مواجه شود . اگر این اتفاق برای فرزند یک خانواده زیستی بیفتد، آن ها تلاش می کنند این مشکل را با کمک مشاوران و متخصصان حل کنند . اما در مورد فرزندخوانده شرایط شاید متفاوت باشد و ممکن است زوج ها با این موضوع با تبعیض بخورد کنند و مثلا تصور کنند که این بچه مشکل ژنتیکی دارد یا بد ذات است و به اصطلاح عامیانه «عاقبت گرگ زاده گرگ شود.» این موضوع ممکن ست حتی تا فسخ فرزندخواندگی پیش برود. بنابراین، لازم است بعد از فرزندخواندگی نیز خدمات مشاوره ای تخصصی به خانواده ها ارائه شود.
این مشاوره ها بسیار پیچیده و تخصصی است و نیاز به اموزش های خاصی دارد که امکان آن در سازمان بهزیستی فراهم شده ست. باید این آگاهی به خانواده ها داده می شود که لازم است در حوزه فرزندخواندگی، خدمات مشاوره ای و روان شناختی تخصصی انجام گیرد و استفاده از آن می تواند راهگشای بسیاری از مسائل و مشکلات باشد.
یکی از دغدغه های خانواده ها این است که چه زمانی و چگونه به کودک بگویند که او فرزند خوانده است. پدر و مادری که تصمیم می گیرند به کودک حقیقت را بگویند، باید به پای رشد او، خودشان را آموزش دهند. این امر یک «تکلیف رشدی» است. برای مثال ، خانواده ای که تصمیم می گیرد در 4-5 سالگی به کودک بگوید که فرزند خوانده است، می تواند ابتدا از داستان ها و کارتون هایی مانند جوجه اردک زشت ، زندگی حضرت موسی(ع) یا کارتون استوارت و ... کمک بگیرند تا بچه بتواند موضوع را درک کند. در این سن برای کودک سوالات زیادی پیش نمی آید . اما وقتی به 10- 9 سالگی رسید، سوالات بیشتری می پرسد . پس والدین باید در این مدت خودشان را آماده کرده باشند و متناسب با رشد کودک و پیچیده تر شدن سوالاتش پاسخ های شایسته ای به او بدهند.
والدین می توانند در این زمینه مطالعه کنند و یا از مشاور راهنمایی بگیرند. وقتی کودک به سن بلوغ می رسد، واکنش هایش شدیدتر می شود. والدینی که تا به حال خود را آماده کرده اند و تکالیف رشدی مرتبط با فرزندپروری را انجام داده باشند، با مشکل زیادی روبه رو نمی شوند. در غیر این صورت نیاز به مشاوره های جدی و تخصصی پیدا می کنند تا بتوانند به فرزندشان کمک کنند و از این مرحله سخت به راحتی عبور کند.

چکیده مطلب: باید توجه داشت که بچه دار شدن به معنی برخورداری از توانایی تربیت و پرورش کودک نیست. پدر و مادر بودن نیاز به تعهد ، مسئولیت پذیری و صرف وقت برای کودک دارد. در فرزند خوادگی باید به دو جنبه زیر بیشتر توجه کرد: یکی فرایندی که طی آن زوج و کودک برای زندگی مشترک آماده می شوند (قبل از فرزندپذیری) ؛ و دیگری پس از فرزندخواندگی که در آن به مسائلی پرداخته می شود که ممکن است در خانواده عادی پیش نیاید.


دکتر رضا رزاقی، روان پزشک