آرامیس مشاور




بازخواني پرونده طلاق زوج جواني كه به دليل خيانت تصميم به طلاق گرفته اند مطلب ویژه

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
نوشته شده توسط  | منتشرشده در: مقالات عمومی

همه چيز آنقدر زود اتفاق افتاده بود كه كسي باورش نمي شد دو نفر نديده و نشناخته آنقدر به هم علاقمند بشوند كه بخواهند زير يك سقف زندگي مشترك شان را آغاز كنند. حالا چهار ماه از زندگي شان مي گذشت و هر دوي آنها به اين نتيجه رسيده بودند كه به درد نمي خورند و براي هم آفريده نشده اند.

مهدي با همان جسارتي كه براي ازدواج با سوسن پا پيش گذاشته بود به دادگاه خانواده آمده بود تا از عروس روياهايش جدا شود. قاضي با خواندن پرونده زندگي آنها متوجه عشق آتشين شان شده بود باورش نمي شد به خاطر يك اتفاق معمولي و پيش پا افتاده زوج جوان به اين راحتي تصميم به جدايي از هم گرفته باشند. قاضي اسدي روي صندلي اش جابه جا شد و به مهدي گفت: فكر نمي كنم اين همه زود از هم سير شده باشيد، موضوع اين طلاق و طلاق كشي چيست؟
مهدي كه خودش هم مي دانست عمر زندگي چهار ماه اش خيلي زود به سر آمده است با سري افكنده گفت: من اشتباه كردم. سوسن هم اشتباه كرد. ما بايد از قبل همديگر را مي شناختيم و درباره هم تحقيق مي كرديم تا اينقدر زود مجبور نشويم از هم جدا شويم اما حالا كه فهميدم كارمان اشتباه بوده است قبل از اينكه بچه دار بشويم و يك نفر ديگر را هم به جمع بدبخت هاي دنيا اضافه كنيم، بهتر است اين زندگي سراسر دروغ و تحمل را كنار بگذاريم و هر كدام مان به زندگي خودمان برسيم. صداي مهدي به شدت مي لرزيد.
قاضي اين بار با صداي بلندتري از او خواست تا درباره تصميم با طلاق و دلايلش حرف بزند. مهدي ادامه داد همه چيز از يك تماس تلفني شروع شد. يك روز تلفنم زنگ خورد و بعد خيلي زود قطع شد. تازه درسم تمام شده بود و حسابي اوقات فراغت داشتم. چند بار شماره را نگاه كردم اما اصلا برايم آشنا نبود. دوباره گوشي تلفنم به صدا درامد و خانم جواني كه تماس گرفته بود به محض شنيدن صدايم معذرت خواهي كرد و گفت مثل اينكه شماره را اشتباه گرفته ام.
با شنيدن صداي اين دختر خانم احساس عجيبي به من دست داد و از آن به بعد برايش پيامك ارسال كردم و به اين ترتيب بدون هيچ شناخت قبلي به همديگر علاقه مند شديم. حدود دو ماه از اين رابطه عاطفي گذشت و ما در اولين ملاقاتي كه با هم داشتيم قرار گذاشتيم قصه ليلي و مجنون را دوباره تكرار كنيم و به يك عشق واقعي برسيم.
من و سوسن موضوع را به خانواده هاي خود اطلاع داديم و پس از برگزاري مراسم خواستگاري با هم ازدواج كرديم.
من كه در دوران مجردي تجربه روابط مخفيانه با زنان خياباني و دختران غريبه را داشتم خيلي زود تعهدات زناشويي و مسئوليتي كه در قبال همسرم بر عهده گرفته بودم را زير پا گذاشتم.
براي همين باز هم از روي تفريح و خوشگذراني با يكي از دختراني كه قبلا آشنا شده بودم رابطه برقرار كردم. همسرم خيلي زود متوجه شد. سوسن سعي مي كرد با حرف زدن من را به زندگي پايبند كند اما فايده اي نداشت. همه چيز خيلي خوب پيش مي رفت تا اينكه يك روز متوجه اس ام اس هاي مشكوكي در گوشي سوسن شدم . مدتي گذشت و من فهميدم همسرم نيز رفت و آمد مشكوكي دارد. وقتي سوسن را زير نظر گرفتم و او را با پسري جوان در حال موتور سواري ديدم باورم نمي شد همسرم به من خيانت كرده باشد.
حالا نوبت سوسن بود تا از خودش بگويد. او گفت: مدتي بود كه از كارهاي شوهرم خبر داشتم و هر چه سعي كردم او را از اين راه خطا برگردانم فايده اي نداشت.
پس از آنكه از گفت و گو با شوهرم نتيجه اي نگرفتم با شماره تلفن دختري كه به همسرم زنگ مي زد تماس گرفتم. با ديدن هنگامه و شنيدن حرف هايش كه ادعا مي كرد از سر دلسوزي است، متوجه شدم كه مهدي علاوه بر او با دخترهاي زيادي رابطه دارد. باورم نمي شد به اين زودي براي شوهرم بي ارزش شده باشم. براي همين هم تصميم گرفتم جواب خيانت هاي مهدي را با خيانت بدهم. قاضي كه خوب به حرف هاي آن دو گوش كرده بود با توجه به موضوع خيانت اجازه طلاق را صادر كرد و با اين اجازه تومار زندگي چهار ماهه زن و مرد جوان در هم پيچيده شد.

بازدید 1310 بار
آخرین ویرایش در جمعه, 25 مرداد 1392 ساعت 08:47
محتوای بیشتر در این بخش: « بگو «نه» از كاه كوه نسازيد »

نظر دادن

جهت ارتباط بعدی با شما، خواهشمند است ایمیل صحیح وارد نمایید.
کلیه اطلاعات شما نزد ما محرمانه خواهد بود.
لطفا نظرات خود را به زبان فارسی تایپ کنید.