آرامیس مشاور




نظریه هوش های چند گانه گاردنر (MI)

در دهه 1980 هوارد گاردنر هوش را مجموعهای از مهارتها و توانایی ها برای حل مشکلات یا ساختن محصولاتی در یک یا چند مجموعه فرهنگی تعریف می کند و بیان می نماید که افراد از نظر سطح توانایی های شناختی متفاوت از یکدیگرند او معتقد است باید به این نکته توجه نمود که افراد چگونه مهارتهای را که مربوط و مناسب با فرهنگ های شان است را می آموزند. گاردنر معتقد است پیشرفتهایی که روانشناسی و علوم مربوط به مغز و اعصاب در سالهای گذشته داشته اند نشان داده است که آنچه ما آن را هوش عمومی فرد می نامیم شامل توانایی ها و استعدادهایی است که می توانند به تنهایی و یا با همدیگر کار کنند.

علاوه برآن گاردنر معتقد است که هوش هر فرد دارای ویژگی های ذیل است:
- مجموعه ای از مهارت هایی که فرد را قادر می سازد تا وقتی که در زندگی با مشکلات واقعی مواجه می شود، آنها را حل کند.
- توانایی ایجاد محصولی موثر، یا ارائه یک فرصتی که در فرهنگی ارزشمند باشد.
- توانایی درک یا ایجاد ضرورت علمی جدید.
آنچه امروزه به نام هوش (IQ) نامیده می شود، توانایی های ریاضی و کلامی افراد را می سنجد و بخش عمده ای از توانایی های طبیعی را نادیده می گیرد. این در حالی است که هر فردی یک موجود بی همتاست. همانگونه که ما چهره ها و شخصیت های متفاوتی داریم هر کدام از ما دارای استعدادها، افکار و توانایی های خاص خودمان نیز هستیم . اکنون سوال مهم این است که چرا ما باید چیزی را هوش بنامیم که تنها توانایی های ریاضی و کلامی را می سنجد؟ به این ترتیب گاردنر با تاکید بر تفاوت های فردی بیان می کند که ما یک نوع هوش و یک نوع آدم با هوش نداریم.
هم گاردنر ، هم استرنبرگ معتقدند که هوش در فرهنگ های مختلف متفاوت ظاهر می شود. برای مثال، در فرهنگ آمریکا هوش فضایی احتمالا در نقاشی، مجسمه سازی یا هندسه نشان داده می شود. اما در میان مردم کیکویو در کشور کنیا این هوش ممکن است در توانایی اشخاص در تشخیص دادن حیوانهای مختلف و شناسایی دام های خود از میان دامهای دیگران انعکاس یابد.
نظریه هوش های چندگانه گاردنر، هشت نوع هوش یا مهارت متفاوتی را معرفی می کند که عبارتند از : کلامی / زبانی، منطقی/ ریاضی، موسیقیایی، بدنی / جنبشی (حرکتی) ، فضایی، درون فردی (شناخت خود)، میان فردی و طبیعت گرا.

هوش کلامی / زبانی
کیست که داستان خوب را دوست نداشته باشد، یا جوک یا جدول یا شعر زیبا را نستاید؟ اگر کودک شما بسیار گفتن و شنیدن موارد بالا را دوست دارد، احتمالا هوش کلامی سرشاری برخوردار است.
دکتر توماس آرمسترانگ می گوید:« احتمالاً این هوش همگانی ترین هوش در فرضیه هوش چندگانه است.»
هوش کلامی با کاربرد زبان ارتباط زیادی دارد. افرادی که هوش کلامی بالایی دارند، درک عمیقی از مفاهیم و لغات داشته و می تواند به راحتی با دیگران ارتباط برقرار کنند. برای مثال شاعران نسبت به صداها و ریتم ها و آهنگ صدا و وزن لغات حساس هتند. در واقع یک شاعر فردی است که از هوش کلامی بالایی برخوردار است.
گاردنر بر چهار جنبه از توانایی کلامی تاکید دارد.
1) توانایی سخنوی: یعنی توانایی به کارگیری زبان برای متقاعد ساختن دیگران
2) توانایی حافظه کلامی: این توانایی هوش کلامی به فرد کمک می کند تا اطلاعات را به خاطر آورد.
3) توانایی شرح و توصیف: این جنبه توانایی هوش کلامی مطلوب ترین و مناسب ترین وسیله برای انتقال مفاهیم اساسی به صورت نوشتاری است. به علاوه استعاره هایی که در کلام به کار می روند به شرح و رشد علم کمک می کند.
4) توانایی شرح فعالیتها و همانا توانایی استفاده از زبان برای به کارگیری تحلیل های فرازبانی
اجزا تشکیل دهنده این هوش عبارتند از حساسیت نسبت به صداها، ساختارها و معنای کلمات، هنر به کار بردن به منظور سرگرم کردن، قانع کردن یا آموزش دادن به مخاطب خود.

ویژگی های افراد دارای هوش کلامی/زبانی
این افراد از خواندن و نوشتن و به کار بردن عبارات توصیفی و بازی با کلمات وی یادگیری زبان های خارجی لذت می برند. حافظه خوبی برای حفظ مطالب دارند، در سر کلاس یادداشت برداری می کنند، بحث می کنند و از طریق صحبت کردن با دیگران آنها را متقاعد می کنند. این افراد خواننده های توانا و نویسنده های با استعدادی هستند.

رابطه هوش کلامی با مشاغل
شغل هایی مانند: روزنامه نگاری، مدیریت، پیمان کار، فروشندگی، روحانی ، مشاور، وکیل، پرفسور، فیلسوف، نمایشنامه نویس، شاعر، طراح آگهی، داستان نویس، ناشر، دلالی، برنامه نویس کامپیوتر، مدیریت نشریه ها و روزنامه ها هوش بالایی را می طلبند. افرادی در این شغل ها موفق هستند که هوش کلامی خوبی داشته باشند.

هوش منطقی / ریاضی
اولین قدم برای رشد و شکل گیری هوش ریاضی / منطقی قبل از راه افتادن کودک آغاز می شود. کودک با دستکاری اشیاء درباره آنها می آموزد. وقتی به توپ ضربه ای بزند، می غلتد و همچنین مفاهیمی مانند "بیشتر" یا "کمتر" را از راه دستکاری اشیاء می آموزد. کودک بعد از آموختن شمردن قادر می شود «اعمال معکوسی» مانند کم کردن دو شمع از یک دسته شمع یا افزودن 2 آجر به یک برج را انجام دهد. گاردنر براساس نظریات پیاژه بیان می کند که تفکر ریاضی / منطقی عالی هنگامی شکل می گیرد که کودک اشیاء را کنار گذاشته و عملیات را با اعداد و نمادها انجام می دهد.
برخلاف استعداد های زبانی/ کلامی و موسیقیایی ، هوش منطقی/ریاضی از توانایی های شنوایی و گویای سرچشمه نمی گیرد. این نوع هوش دراثر ارتباط با جهان اشیاء رشد می کند. در واقع می توان گفت کودک دانش اولیه خود را از طریق دسته بندی ونظم دادن اشیاء و ثبت آنها در حوزه هوش منطقی / ریاضی به دست می آورد.
واهل که متخصص در آموزش ریاضی است، می گوید: «اولین نشانه تفکر ریاضی /منطقی در حدود 6-7 سالگی و هنگامی که کودک به صورت خودجوش با ایجاد رابطه میان اعداد سرگرم می شود، ظاهر می گردد. واهل معتقد است از آنجا که مدرسه ها تاکید زیادی بر یادگیری حافظه محور (یادگیری طوطی وار) دارند این فرصت را در اختیار کودکان قرار نمی دهد که ریاضی را با شیوه خود بیاموزند. (یعنی آموختن روس منطقی و طبیعی خود را طی کند)
به طور کلی هوش ریاضی / منطقی به معنای توانایی استفاده از اعداد، برای محاسبه و توصیف اشیا کارگیری ریاضیات در زندگی شخصی روزانه، به کارگیری قوانین ریاضی برای ایجاد بحث، تناسب و تقارن، منطق و زیبایی شناسی، حل کردن مشکلات با طراحی و مدلسازی و ... است.

ویژگیهای افراد دارای هوش ریاضی/منطقی
این افراد بسیار منظم هستند، از اینکه کارهایشان با نظم و ترتیب انجام شود، لذت می برند و نظافت را دوست دارند. آنها مرحله به مرحله پیش می روند و برای حل مشکلات شان اطلاعات خوبی جمع آوری می کنند، در محاسبه های ذهنی توانا هستند و از بازیهای فکری و پازل های گوناگون لذت می برند. آنها توانایی خیلی زیادی در نظم دهی و فکر کردن درباره روابط علی و معلولی دارند، فرضیه پردازی می کنند، به دنبال خلق الگو و نمونه بوده و از داشتن یک نظر کلی و عاقلانه درباره زندگی (محتوای زندگی ) لذت می برند.

رابطه هوش منطقی/ریاضی با مشاغل
شغلهایی که ممکن است از این هوش استفاده کنند عبارتند از: حسابداری، کتابداری، آمار، تجارت، معماری، برنامه نویسی کامپیوتر، آهنگسازی، مهندسی یا طراحی، پزشک، داروساز، حقوقدان، دانشمند

هوش موسیقیایی
هوش موسیقیایی بسیار سریع تز از سایر هوشها ظهور می کند. بسیاری از پژوهشگران در حال تحقیق و بررسی روی این موضوع می باشند. در دوران نوزادی کودکان طبیعی همانطور که قان و قون می کنند، آواز می خوانند . آنها می توانند اصوات دیگران را تقلید و الگوهایی را تولید کنند. در واقع میچتیلد پاپسیک و هانس پاپسیک (پژوهشگران هوش موسیقیایی) عنوان کرده اند که نوزادان در دو ماهگی می توانند زیر و بمی صدا و ملودی های آواز مادرشان را درک کنند و در چهارماهگی می توانند ساختار ریتمیک را درک کنند. در اواسط سن دوسالگی کودکان می توانند مجموعه ای از نتها را تقلید کنند. برخلاف زبان، تفاوت های چشمگیری در یادگیری آوازها میان کودکان وجود دارد. برخی از کودکان در سن 2 تا سه سالگی می توانند قطعات بلندی از یک آواز را بخوانند. بسیاری از آنها می تواند فقط تقریب های کلی را تقلید کنند و ممکن است در سن پنج سالگی هنوز مشکلاتی در تولید دقیق ملودیها داشته باشند.
به گفته هوارد گاردنر این نوع کودکان موسیقی را بخشی از هر کاری قرار می دهند که انجام می دهند. این نوع کودکان غالباً صدای خوبی دارند و آلات موسیقی رابه خوبی می نوازند. و وقتی هم به موسیقی گوش نمی دهند در سرشان نوایی نواخته می شود. وقتی که مطالعه می کنند یا نکته جدیدی می آموزند، بر روی میز ضرب می زنند و آواز می خوانند یا زیر لب زمزمه می کنند. کودکی که هوش موسیقی داشته باشد می تواند بگوید کدام نت خارج از ردیف است و همواره با ریتم موسیقی بنوازد و آواز بخواند و یا ملودی هایی را که فقط یکبار یا دو بار شنیده است بنوازد.
به طور کلی هوش موسیقیایی به توانایی فهمیدن و گسترش پیشرفت فنون موسیقی، پاسخگویی به موزیک و کار کردن جمعی برای استفاده از موزیک، جهت برآوردن نیازهای دیگران، درک شکل ها و ایده های موسیقی و ایجاد عملکرد ذهنی و آهنگسازی اشاره کرد.

ویژگی های افراد دارای هوش موسیقیایی
این افراد به الگوها توجه زیادی دارند، از انواع موسیقی لذت می برند و تقلید صدا می کنند، آواز می خوانند یا یک آلت موسیقی می نوازند، با موزیک تمرکز می کنند ، از ریتم شعر لذت می برند. آنها ملودی ها و ریتم ها را می فهمند و آنها را درک می کنند، دارای شنوایی قوی هستند، با تن موسیقی می خوانند، زمان موسیقی را حفظ می کند و به راحتی فرق بین آهنگ ها و بخش های مختلف آن را تشخیص می دهند.

رابطه هوش موسیقیایی با مشاغل
شغل هایی مانند: تکنسین، استاد موسیقی، گروه کرال، نماینده ارکست، منتقد موسیقی، آهنگسار، گوینده، و یک فرد بازگیر شغلهایی هستند که افرادی که هوش موسیقیایی دارند می توانند در آنها موفق باشند.

هوش بصری / فضایی
کودکی را تصور کنید که طراحی و نقاشی دوست دارد. در دنبال کردن نقشه و یا سرهم کردن پازل بسیار با استعداد است. می تواند با بلوک چیزی های شگفت اوری بسازد، رویاهای شاد دارد، تصاویر را تجسم می کند، ترجیح می دهد کتابهایی را بخواند که نقاشیهای بسیاری دارد، چنین کودکی دارای هوش بصری/فضایی زیادی است. شما کودکی را تصور کردید که دارای هوش فضایی است، شما برای آفرینش چنین تصویری از استعداد فضایی خود بهره برده اید.
فردی که استعداد فضایی دارد می تواند جهان را آن چنان که هست ببیند. او همچنین قادر است تصاویر را با وضوح بیشتری نسبت به دیگران در ذهن خود بپروراند و آنها را به صورت کارهای هنری و الگو ارائه دهد. حس زیبایی شناسی یکی از عوامل موثر در میران هوش فضایی است. این حس به معنی توان به تصویر کشیدن "ترکیبات زیبا" است. حتی اگر موضوع مورد نظر بسیار انتزاعی باشد.
بچه هایی که مخصوصا دارای هوش فضایی هستند در انجام پازلها، لوگوها و دیگر انواع اسباب بازیهای سرهم کردنی بسیار خوب هستند. وینر می گوید: باید بتوانید با جابجا کردن موقعیت یک قطعه در ذهنتان تصور کنید که آن قطعه باید در کجای پازل قرار گیرد. این کودکان همچنین می توانند مفاهیمی را که به صورت دو بعدی بر روی صفحه کاغذ هستند به جهان سه بعدی وارد کنند مانند زمانیکه این کودکان راهنمای بازی لوگو را مطالعه می کنند. توانایی نقشه خواندن دیگر نمونه این مهارت است. وینر می گوید: که بسیار از مهارتهای مرتبط با هوش فضایی را کم ارزش جلوه داده اند و یا نسبت به دیگر مهارتها در مدرسه به آن پرداخته اند.
مهمترین توانایی که هوش بصری برای فرد ایجاد می کنند استعدادهای درک دقیق دنیای بصری است. فرد می تواند اشکال را در ذهن حرکت یا دوران دهد، همچنین می تواند به سادگی فرم ها را تولید و کنترل کند البته این توانایی ها به روشنی قابل شناسایی نیستند. ممکن است فرد درک بصری خوبی داشته باشد، اما در رسم کردن، تجسم، انتقال و دوران در ذهن ضعیف باشد.
توانایی درک یک «شکل» یا یک «شیء» از پایین ترین واکنشهای هوش بصری است. ترستون تواناییها بصری را به سه بخش تقسیم کرده است.
1- توانایی تجسم حرکت، جابجا شدن درونی در بخشهای یک شکل
2- توانایی تشخیص همانندی یک شی، هنگامیکه از زوایای مختلف رویت می شود
3- توانایی تفکر در مورد روابط فضایی که در آن جهت یابی مشاهده گر ، بخش اساسی مسئله است.
به طور کلی هوش بصری/ فضایی به توانایی مشاهده کامل و دقیق و شرح دنیای بصری، برای مرتب کردن و دسته بندی رنگ ها، خط ها، قالب ها، شکل ها و فاصله ها برای درک و توصیف گرافیکی ایده های بصری و همچنین تغییر شکل ایده های بصری به آثار توصیفی و ذهنی اشاره دارد.

ویژگی های افراد دارای هوش بصری / فضایی
این افراد از جدا کردن و متصل کردن اشیاء و بازی کردن با پازل های سه بعدی لذت می برند. و قادرند نقشه ها و اطلس ها را بخوانند. آنها جوانب مختلف دنیای دیداری را شناسایی، تعیین ، توصیف و تغییر می دهند. آنها حساسیت زیادی به جزئیات تصویری و تصاویر ذهنی دارند و نقطه نظرشان را به حالت گرافیکی و نقاشی توصیف می کنند و می توانند با دنیای سه بعدی، به راحتی خودشان را وفق دهند.

رابطه هوش بصری/ فضایی با مشاغل
افرادی که هوش بصری/فضایی دارند در شغل هایی مانند طراح، هنرمند، راهنما، عکاس، دکوراتور منزل، طراح لباس، بافنده، معمار، نقد کننده کارهای هنر، مخترع، آرایشگر، بازیگر، شطرنج باز، طراح گرافیکی کامپیوتر بسیار موفق هستند.

هوش بدنی/ جنبشی (حرکتی)
توانایی به کارگیری بدن به عنوان یک هوش در وهله نخست ممکن است بسیار غریب به نظر آید. به طوری که در فرهنگ سنتی، یک گسستگی بین فعالیت های ذهنی و فعالیت های بدنی وجود دارد. اختلاف بین ذهن و جسم این اندیشه را القاء می کند که آنچه با بدن انجام می دهیم(مانند حل مسئله، به کارگیری زبان، منطق، به کارگیری نظامهای نمادی، انتزاعی) اما اختلاف بین استفاده از بدن و به کارگیری دیگر نیروهای شناختی ارتباط وجود دارد. همچنین تمایل آشکاری جهت تمرکز بر وجوه شناختی وجود دارد. همچنین عنوان شده است که اساس نورولوژیکی در استفاده ماهرانه بدن و یک گرایش واضح در جهت همانند سازی فرایندهای اندیشه با مهارتهای بدنی صرف وجود دارد.
هوش بدنی / جنبشی شامل استعداد کار با اشیاء و بکارگیری حرکات ظریف انگشتان یا دستها و همچنین استفاده از کل بدن می باشد. برخی افراد این دو استعداد یعنی کنترل حرکات بدنی و کنترل ماهرانه اشیاء را با هم دارند. گاردنر می گوید: احتمالا این دو استعداد کانونهای جداگانه ای در مغز دارند، اما به طور کلی این دو مهارت تمایل دارند دست به دست هم دهند. از جمله مهارتهایی که در آنها فرد باید بر کل بدن احاطه داشته باشد، دویدن، شنا و رقص است. نوازندگان، بالرینها و تایپیستها نیز باید بتوانند اشیاء را با مهارت کنترل کنند.
ظاهرا سوء تفاهم درباره هوش جسمی حرکتی بیش از دیگر انواع هوش است. افرادی که این استعداد را دارند در ورزش کردن خوب هستند و دوست دارند با دستهایشان کار کنند. بهترین افکار هنگامی به سراغشان می آیند که کارهای فیزیکی انجام می دهند. متاسفانه کودکانی که هوش حرکتی دارند معمولا آرام و قرار ندارند، نمی توانند سر جای خود بنشینند و ترجیح می دهند با لمس کردن اشیاء را بشناسند. وقتی این حرکات را به محیطی انتقال دهیم که فعالیتهای آرام تر را می پذیرد، آنگاه چنین حرکاتی مشکل زا ست. در بعضی کودکان این نوع هوش به عنوان استعدادی برای یادگیری نادیده گرفته می شود و اشتباهاً اختلال در فراگیری یا مشکل پزشکی تشخیص داده می شود. گهگاه این کودکان را مبتلا به ADHD (کودکان بیش فعالی که همراه با نقص توجه هستند) تشخیص می دهند و تحت درمان قرار می دهند. اما هوش جسمی بدنی / جنبشی بسیار فراتر از هوش منفی است.
کودکانی که از هوش بدنی / جنبشی بالای برخور دارند علاقه دارند قطعات یک شی را از یکدیگر جدا سازند و دوباره انها را در سر جای خود قرار دهند . ارائه دادن فرصتهایی به این قبیل کودکان تاثیر بسزایی در رشد استعدادهای آنها دارد. این کودکان قابلیت آن را دارند که در آینده مخترع شوند و در مشاغل مهندسی غالباً موفق خواهند بود.
گاردنر معتقد است اگر چه هوش منطقی/ ریاضی برای محاسبات دقیق، استدلال و تعقل لازم است اما در طراحی دستگاه های پیچیده ای که بیشتر بر آزمون و خطا استوارند به کارگیری هوش منطقی/ریاضی چندان مهم نیست و برخورداری از هوش بدنی/جنبشی ارزش بیشتری پیدا می کند.
به طور کلی هوش بدنی / جنبشی به توانایی استفاده از بدن و ابزار برای انجام کارهای موثر یا ساخت و تعمیر، ایجاد ارتباط برای مشاوره و همفکری و حمایت از دیگران، برنامه ریزی راهبردی و یا نقد و بررسی فعالیت های بدن، قدردانی کردن از زیبایی های انسان و استفاده از این ارزشها برای خلق و ایجاد عبارتهای جدید اشاره دارد.

ویژگی های افراد دارای هوش بدنی / جنبشی
آنها از حرکات فیزیکی لذت می برند ، از خواندن بیولوژی و زیست شناسی و امور مربوط به آنها لذت می برند و اعداد و ارقام و نامه ها را خوب می نویسند و از طرح و ایجاد بازیهای جدید خوشحال می شوند. براحتی حرکات بدنشان را کنترل می کنند و با مهارت اشیاء را جابه جا می کنند. آنها خیاط ، آشپز، نجار، مدل ساز ماهر می شوند، آنها از اسکی و شنا کردن لذت می برند، آنها در لمس کردن خیلی حساس هستند و به حرکت کردن علاقه دارند.

رابطه هوش بدنی / جنبشی یا مشاغل

از جمله حرفه های ممکن برای این افراد فیزیوتراپی، رقص، هنرپیشگی، صنعت گری، طلاسازی و ... و ورزش حرفه ای می باشد.
دیگر شغل هایی که ممکن است از این قابلیت استفاده کنند عبارتند از: مکانیکی ، معماری، خلبانی، مشاور، فروشنده، ورزشکار ماهر، طراح، نجار یا آهنگر ، استاد تربیت بدنی.

هوش درون فردی
هوش درون فردی در واقع استعداد آگاهی از احساسات ، عواطف و هیجانات خود است و استعداد جداسازی، شناسایی و به کارگیری آنها به عنوان وسیله ای برای درک و هدایت رفتارها را شامل می شود. شکل ابتدایی این هوش شامل استعداد، تشخیص، احساسات خوشایند از ناخوشایند و براساس آن تصمیم به درگیر شدن یا عقب نشینی کردن در یک موفقیت می باشد. در بالاترین سطح دانش درون فردی ، فرد می تواند مجموعه ای از احساسات متمایز را شناسایی و صورتی پیچیده و عالی نمادگذاری کند.
این هوش به کودک شما کمک می کند تا بدقت به درون خود بنگرد و ببیند که چه باید بکند. علاوه بر آن این هوش به افراد کمک می کند تصمیم بگیرند که چه شیوه ای در زندگی برگزینند. کودکی که دارای هوش درون فردی باشد به احساسات و توانایی های خود واقف است. می داند کی کمک بخواهد و کی خود با موقعیت برخورد کند و می داند خود را درگیر چه موقعیتهایی کند و از چه موقعیتهایی پرهیز نماید. چنین کودکی مسئولیت اعمال خود را می پذیرد و محدودیت های خود را قبول دارد اما باز هم آماده ریسک کردن است. او در پی بازخورد اعمال خود در دیگران است و از این بازخورد و ریسک کردن برای رشد افقهای شخصی اش بهره می برد . او همچنین در حوزه ای که می داند ضعیف است فعالیت می کند . بر هدف بزرگی که در سر می پروراند پافشاری می کند به جای اینکه از عدم موفقیت سرخورده شود.
به طور کلی هوش درون فردی به توانایی ارزیابی نقاط قوت، ضعف، استعدادها، علائق و به کارگیری آنها برای رسیدن به اهداف، درک و شناخت خود برای کمک به دیگران، ایجاد و شکل دهی تئوری هایی براساس تست خودشناسی و تاثیرگذاری بر احساسات داخلی یک فرد و استفاده از اینها برای خلق یا بیان نظر شخصی اشاره دارد.
ویژگیهای افراد دارای هوش درون فردی
آنها قاطعانه از اعتقادات ، احساسات و انگیزه های خود دفاع می کنند. آنها عموماً ترجیح می دهند برای خودشان کار کنند و اغلب موق می شوند . آنها دوست دارند علت هر کاری را بدانند. آنها می توانند مهارت ها و نقاط ضعف خود را ارزیابی کنند. آنها می توانند به راحتی احساسات خود را کنترل کرده و بین حالت های احساسی و داخلی خود، هماهنگی ایجاد کرده و آنها را از هم تفکیک کنند. آنها خود را به خوبی می شناسند و متفکر و درون آرا و مستقل و خودمدار و سیاستمدار هستند.

رابطه هوش دورن فردی با مشاغل
شغل هایی که ممکن است این افراد را جلب کند ، عبارتند از : نقشه کشی، بازرگانی، روانشناسی، هنر، رهبر مذهبی، نویسندگی
هوش میان فردی
هوش میان فردی ارتباط فرد با افراد دیگر را مطرح می کند . مرکز این استعداد توجه و متمایز ساختن افراد (از نظر انگیزش، منظورها، طبع، مزاج و ...) می باشد. بررسی های انجام شده نشان می دهد که در شکل مقدماتی هوش میان فردی به جداسازی افراد و شناسایی آنها از نظر خلق و خو و خصوصیات فردی آنها می پردازد و در حالت پیشرفته هوش میان فردی به ما کمک می کند تا از قصدها و امیال دیگران (حتی اگر پنهان باشد) آگاه شویم.
میزان هوش میان فردی فرد در تعیین میزان ارتباط او با دیگران و میزان همکاری و تاثیر گذاری او بردیگران اثر دارد. مهمترین توانایی در این خصوص توانایی توجه کردن به افراد و متمایز شدن میان آنان، مخصوصاً میان حالات ، روحیات، انگیزه ها و نیت هایشان است.
در وب سایت مدرسه نیوسیتی به مدیریت هویر راهنمایی هایی به منظور شناخت هوش میان فردی در کودکان می باشد. بر طبق این سایت کودکانی که دارای هوش میان فردی می توانند حالات مختلف را تشخیص داده و آنها را نامگذاری کنند. همچنینپی بردن به نیت ها و حالات دیگران به آنها این امکان را می دهد که به سادگی همدلی نمایند. آنها به تیپ افراد و تعصبات آنها پی می برند و تحقیر نمودن و جوکهای قومی و جنسی را ناپسند می دانند. آنها غالباً به دیگران در حل معضل کمک می کنند و می توانند تشریک مساعی کرده و راه حل ارائه دهند . همچنین می توانند عملکرد متقابل گروهی سازمان دهنده و جو مثبتی پدید آورد که به مرکزیت بخشیدن به اهداف گروه کمک می کند. توانای رهبریت طبیعی آنها به دیگران کمک می کند تا در سطح بالاتری فعالیت کنند. این افراد باز خورد سازنده را می پذیرند و بر مبنای آن عمل می کنند. و در انتقال کلامی نیازهای خود بسیار قوی هستند. همچنین در مواجهه با موقعیتهای مختلف تا حد امکان دارای اعتماد به نفس هستند.
به طور کلی این هوش به توانایی درک افراد و بیان چیزی که دقیقا باید انجام شود. استفاده از روش هایی برای کمک و حل مشکلات دیگران، درک نشانه های مختلف شخصیتی و تشویق اثرگذاری بر افراد برای کارکردن به سوی یک هدف مشخص اشاره دارد.

ویژگیهای افراد دارای هوش میان فردی
آنها از صحبت کردن با دیگران لذت می برند، براحتی با دیگران مذاکره می کنند و وارد بحث می شوند، آنها دارای مهارت یک رهبر هستند و در بحث های سیاسی نیز شرکت می کنند و در خیلی از فعالیت ها توانایی برنامه ریزی دارند و می توانند مانند یک بازیکن تیمی عمل کنند. آنها حالات، برخوردها، قصد و نیازهای دیگران را درک و در مقابل عکس العمل نشان می دهند. آنها می توانند وارد پوست شما شوند و از دید شما به دنیای اطراف نگاه کنند.

رابطه هوش میان فردی با مشاغل
شغلهایی که ممکن است افراد با این توانایی را جلب کند، عبارتند از: مدیریت، سیاستمداری، کارمند اجتماعی، پزشکی ، پرستاری، معلمی، روانشناسی، جامعه شناسی، مشاور و رهبری، فروشندگی ، نگهبانی

هوش طبیعت گرایی
یک طبیعت گرا در تشخیص و طبقه بندی گونه های متعدد (گیاهان و جانوران) در محیط اطرافش مهارت دارد. در فرهنگهایی که علم رسمی ندارند و دانش پیشرفته چندانی نکرده است، طبیعت گرایان (کسانی که هوش طبیعت گرا دارند) بیشترین مهارت را در طبقه بندی ها (گیاهان و جانوران و ...) دارند. در فرهنگهای پیشرفته، یک طبیعت گرا بیولوژیستی است که گونه ها را تشخیص داده و آنها را در واژه های علمی پذیرفته شده و به صورتی رسمی دسته بندی می کند. مانند علم گیاه شناسی که در سال 1700 توسط دانشمند سویسی کارلوس لنیسن ابداع گردید.
استعداد یک طبیعت گرا می تواند اقلام مصنوعی را نیز در برگیرد، مثلا کودکی که می تواند به راحتی گونه های متعدد گیاهان، پرندگان و دایناسورها را تشخیص دهد، به طور مشابه می تواند انواع کفشهای ورزشی، اتومبیلها، سیستمهای صوتی یا مهره ها را طبقه بندی کند. افرادی که هوش طبیعت گرا دارند قادرند اعضای یک گونه را تشخیص دهند و آنها را بر اساس شباهت هایشان دسته بندی کنند.
توانایی یک طبیعت گرا محدود به طبقه بندی کردن گونه ها نمی باشد بلکه یک طبیعت گرای تمام عیار با جانوران براحتی ارتباط برقرار می کند و ممکن است استعداد مراقبت کردن و رام کردن حیوانات را داشته باشد. نظیر این تواناییها نه تنها در این مثالها بلکه در بسیاری از نقشها دیگر از شکار گرفته تا ماهگیری، کشاورزی، باغبانی و آشپزی و توانایی های که کمتر آشکار است (مثل تشخیص اتومبیل ها از روی صدای موتور آنها یا کشف الگوهای بدیع در یک آزمایشگاه علمی یا درک سبک های هنری) را شامل می شود.
هشتمین و آخرین هوشی که گاردنر به فهرست خود افزوده است یعنی همان هوش طبیعت گرا نشانگر توانای درک، شناخت و کار با گیاهان، حیوانات و دیگر اشیاء طبیعی است. این همان هوش کشاورز یا باغبان، دامپزشک، گیاه شناس، محیط شناس و یا زیست شناس دریایی است. به گفته گاردنر این توانایی در رشد انسان شکارچی و یا کشاورز بوده است، بسیار ارزش داشته است و اکنون نیز در مقام زیست شناس و یا آشپز فعال است. همچنین فکر می کنم که بخش اعظمی از جامعه مصرف کننده ما نیز دارای هوش طبیعت گرا است که می تواند آن را در تفاوت نهادن میان انواع ماشین، کفش ورزشی، لوازم آرایشی و غیره به کار برد.
به طور کلی این هوش به توانای درک ودسته بندی گیاهان، مواد معدنی، حیوانات، سنگها، چمن ها و .... اشاره دارد.

ویژگی های افراد دارای هوش طبیعت گرا
این افراد از کارکردن و بیرون گرا بودن لذت می برند و اشیاء را به حالت یک سیستم طبقه بندی می کنند و معتقدند توجه به طبیعت و امور زیست شناسی و حیاتی و همچنین حیوانات مهم هستند. به راحتی گونه های محیطی را درک و به خاطر می سپارند. اگر در محیط شهری رشد کرده باشند، ممکن است معارف خود را در به خاطرآوردن و کلاسه کردن اشیاء در محیط طبیعی خود مانند ماشین ها، کفش های ورزشی و یا به صورت آلبوم به کار گیرند.

رابطه هوش طبیعت گرا با مشاغل
شغل های مناسب برای این افراد، مراقبت و نظارت بر امور، زیست شناسی، معلمی و سرویس دهی به پارک ها می باشد گیاه شناس، کشاورز، دانشمند علوم طبیعی، دامپزشک، علوم آزمایشگاهی می باشد.

 

نسرین فیض آبادی ،  بررسی ارتباط هدایت تحصیلی دانش آموزان دبیرستانی و هنرستانی با هوش چند گانه گاردنر (MI) (پایان نامه ارشد1383)

نوشتن دیدگاه

خواهشمند است جهت ارتباط بعدی با شما، ایمیل صحیح وارد نمایید.
کلیه اطلاعات شما نزد ما محرمانه خواهد بود.
لطفا نظرات خود را به زبان فارسی تایپ کنید.


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید