آرامیس مشاور




ازدواج مجدد با حضور فرزندان، قصه قدیمی نامادری و ناپدری

آیا با وجود فرزند از زندگی قبلی می توان ازدواج کرد ؟ ایا می توان با فردی که از ازدواج قبلی اش دارای فرزند است، زندگی خوب و موفقی داشت؟
رابطه فرزندان با نامادری یا ناپدری یکی از مهم تری دغدغه های پدر و مادری است که قصد ازدواج مجدد، پس از فوت یا طلاق همسر، دارد. به طور سنتی ، فرزندان نمیتوانند فرد دیگری را جانشین پدر یا مادر خود کنند.
این بدان علت است که واژه های نامادری و ناپدری در گوش همه ما طنین ناخوشایندی دارد و هیچ کس دوست ندارد داشتن نامادری یا ناپدری را تجربه کند. با این حال افزایش طلاق زوج های جوان، افزایش تعداد فرزندان تک والد ، افزایش زنان سرپرست خانوار که عهده دار سرپرستی یک یا چند فرزند خود هستند، خانواده های ایرانی را با مشکلات جدیدی روبه رو کرده است. بنابراین این سوال مطرح می شود که در صورتی که همسر سابقمان فوت کرده یا از او جدا شده ایم و فرزند یا فرزندانی نیز داریم، برای ازدواج مجدد باید چه کنیم؟ سوال دیگر این است که در صورتی که با فرد بیوه یا مطلقه ای ازدواج کردیم که از زندگی قبلی اش فرزند داشت ، برای بهبود رابطه خود با فرزند همسرمان چه کارهایی می توانیم انجام دهیم؟

برای پاسخ به سوال ابتدا تعیین کنیم که چه زمانی باید ازدواج مجدد کنیم و فرزندمان در چه سنی باشد.
چه مدت پس از طلاق؟
یکی از مهم تری توصیه های متخصصان در شرایط عاطفی یا طلاق این است که افراد بلافاصله و وارد جریان عاطفی دیگری نشوند و حداقل به یک دوره زمانی نیاز است تا ناملایمات وارده از رابطه قبلی را شناسایی و از طریق راهکارهای صحیح ترمیم شوند. البته بسیارند افرادی که رابطه عاطفی مشکل داری را با شروع رابطه عاطفی دیگر قطع می کنند؛ این رفتار بسیار خطرناک است و همسران را در زندگی مشترک دچار مشکل می کند. البته نباید فراموش کرد بعضی زودتر با طلاق خود کنار می ایند، اما برخی دیگر خیلی سخت شرایط جدید و جدایی را می پذیرند. به طور کلی توصیه می شود افراد بعد از طلاق تا حداقل دو سال به فکر ازدواج مجدد نیفتند.

سن مناسب فرزند برای ازدواج مجدد والدین
فرایند شناخت به گفته روانشناسان دو جنبه دارد؛ یکی شناخت خودآگاه و دیگری ناخودآگاه است. انسان هردو جنبه این شناخت را دارد اما حیوانات دارای شناخت ناخودآگاه هستند.
برهمین اساس شناخت در دوره جنینی براساس ناخودآگاه انسان است و انسان بعدها نمی تواند آن دوران و مادر خود را به یاد بیاورد. همچنان که بسیاری از ما وقایعی که تا دو سالگی برایمان رخ داده است، به یاد نمی آوریم و از مادر چیزی در ذهن نداریم. به همین دلیل است که می گوییم تا سن پنج سالگی بسیاری از بچه ها تغییر و جابه جایی والدین را تشخیص نمی دهند و این دوران، بهترین زمان برای ازدواج مجدد پدر یا مادر است.
اگر رابطه خوبی بین زن و شوهر جدید برقرار باشد و بین او و والد جدید رابطه مناسبی ایجاد شود ، کودک به سرعت او را می پذیرد و مشکلی به وجود نمی آید.
پس از سن پنج سالگی، کودک پدر و مادر خود را کاملا می شناسد و این جابه جایی را درک می کند اما این شناسایی ناید مانع ازدواج مجدد پدر یا مادر شود . به عبارتی پدر یا مادری که فرزند بین پنج تا ده –یازده ساله دارد نباید با این تصور که نمی تواند والد جدیدی را بپذیرد یا متوجه این جابه جایی شود، فرصت ازدواج را از دست بدهد. این دوره، دوره پیروی و اطاعت از بزرگتر است. اگر بچه لجباز و آشفته تربیت نشده باشد و والد قبلی به طور مسالمت آمیز از زندگی او کنار رفته باشد و در سایه اختلافات بین همسران صدمه ندیده باشد، می تواند والد جدید را به راحتی بپذیرد.
راهکارهایی برای پدرخوانده با مادرخوانده خوب بودن
اکنون که به سوال پاسخ دادیم ، باید به سوال دوم پاسخ دهیم که چگونه می توانیم یک پدرخوانده یا مادرخوانده خوب باشیم؟ روان شناسان حوزه خانواده راهکارهایی را ارائه کرده اند که به کار بردن آنها می تواند برای این منظور بسیار مفید و راهگشا باشد؛

1. تا می توانید محبت کنید. طبیعت وجودی انسان ها به گونه ای است که به دلیل نیازهای عادی عاطفی جذب کسانی می شویم که به ما محبت می کنند. فرد بزرگسالی که بتواند به یک کودک توجه کند و او را با محبت کردن و پذیرفتن مسئولیت های زندگی اش تحت مراقبت خود قرار دهد، بدون آنکه با او رابطه خونی یا بیولوژیک داشته باشد، دلبستگی عاطفی این بچه را نسبت به خود تضمین کرده است. از منظر دیگر، به عنوان یک فرد عاقل و بالغ باید با خودتان محاسبه عقلانی کنید. امروز این کودک (فرقی نمی کند از نظر خونی متعلق به شما باشد یا فرزند همسرتان) به شما وابسته است و نیازمند شماست. اما در چند سال آینده که به سالمندی رسیدید شما نیازمند او خواهید بود . اگر شما امروز درست با او رفتار کنید این عشقی که در پرورش او سرمایه گذاری می کنید خواه ناخواه در آینده به شما برمی گردد.
اگر بچه های همسرتان رفتارهای محبت امیزتان را ببینند و تلاش شما را برای رفع نیازهای خود خالصانه احساس کنند بزودی به جای نامیدن شما با اسم کوچک یا نام خانوادگی، مامان یا بابا صدای تان کند.

2. در ماه ها یا حتی در سال اول زندگی نباید انتظار داشته باشید، بچه ها رابطه خوبی با شما داشته باشند. آنان گمان می کنند قصد دارید جای مادر یا پدرشان را بگیرید. بهترین کار این است که به عنوان پدر خوانده یا مادر خوانده ای آگاه این نگرانی را بکاهید و به بچه ها بگوید:« پدر و مادر تو آدم های خوبی هستند و هیچ کس نمی تواند جای آنها را برای تو بگیرد.» هیچ وقت نگویید اگر مادرت خوب بود ، تو را رها نمی کرد! اگر بگویید پدر و مادر او خوب هستند، در واقع به حفظ هویت او – که همان والدین اش هستند – کمک کرده اید و امنیت خاطر خوب بودن را به او داده اید.

3. نکته ای که باید از آن مطلع باشید رفتار اطرافیان است. حتی اگر فرزند به خاطر رفتارهای درست تان با احساسی خوب و از روی رضایت شما را تائید کند، خواهند گفت: «حتماً نقشه ای دارد که روی خوش خودش را نشان می دهد!» لازم است با درایت و مقاومت در خوب بودن، فرضیات غلطی را که در ذهن بچه ها شکل گرفته پاک کنید. گذر زمان در این باره قضاوت خواهد کرد و معلوم می شود ذاتاً خوب هستید و نقشه ای در کار نبوده است.

4. نباید تربیت بچه های همسرتان را زیر سوال ببرید یا بدون مشورت با او کاری کنید. خیلی از مادرخوانده ها سعی دارند مثل مادر در زوایای ریز تربیتی دخالت کنند و با مقاومت بچه مواجه می شوند. به عنوان نمونه کافی است به همسرتان بگویید:« عزیزم، دخترمون مدتی است تلفن های مشکوک دارد. دلم نمی خواهد این موضوع را بگویم و رابطه ام را با او خراب کنم. لطفاً تو در این مورد هشیار باشد که دوست های جدیدش را بشناسی.» (نمونه صحیح برخورد یک مادرخوانده)

5. باید این روزهای سخت ایام آغازین زندگی تان را بشناسید و منطقی با انان مبارزه کنید تا کودک به شما ایمان بیاورد و باور کند آدم خوبی هستید. آن وقت می بینید او وکیل مدافع بسیار خوبی در همه شرایط خواهد بود.

6. نکته دیگر، نامیدن شما و لفظی است که بچه ها شما را با آن خطاب می کنند. اصولاً اگربچه ها کوچک باشند، رفتار کردن با آنها خیلی راحت تر است، چون نیاز دارند کسی را مامان صدا کنند. اما در مورد بچه های بزرگ تر بهتر است مجبورشان نکنید. اگر رفتارهای محبت آمیز تان را ببینند و تلاش شما را برای رفع نیازهای خود خالصانه حس کنند به زودی به جای نامیدن تان با اسم کوچک یا نام خانوادگی مامان یا بابا را جایگزین می کنند.

 بعضی مراجعان من می گویند ما دو تا مامان یا بابا داریم. در جشن عروسی مان هم مادر بیولوژیک و اصلی حضور داشت و هم مادری که ما را پرورش داد. آنان با همه وجود دیده اند هرگز نسبت به مادرشان بدگویی نکرده است، به بچه ها بگویید نباید نسبت به والدین اصلی خود بی محبت باشند یا بی احترامی کنند.

روح الله حدادی، کارشناس ارشد روان شناسی بالینی