آرامیس مشاور




ریشه ترس از ازدواج در افراد طلاق گرفته

بخت یعنی بخت اول؟
ریشه ترس از ازدواج در افراد طلاق گرفته را می توان در زندگی ناموفق اول جستجو کرد
اصلا بدون در نظر گرفتن اینکه چرا این همه ازدواج به طلاق منجر می شود، نمی شود این سوال را پیدا کرد که چرا طلاق گرفته از ازدواج مجدد می ترسند. امروزه ، مهم ترین دلیل شخصی طلاق به جز مسائل اقتصادی و اجتماعی، که زندگی را به بن بست می رساند، انتخاب ناآگاهانه و سریع درامر ازدواج است. این افراد با دنیایی امید و آرزو اما بدون تفکر و تعقل – حتی تفکری یک ماهه – برای شروع یک زندگی تصمیم می گیرند. بعد از ان هم کارناوال های رنگ و وارنگ و پرزرق و برقی به اسم عروسی راه می اندازند و درست از فردای روز عروسی دیگر نمی دانند چه باید کنند. بنابراین خیلی زود به بن بست می رسند خیلی زود هم جدا می شوند. حالا این آدم ها وقتی به ازدواج دوم فکر می کنند اصلا افق روشنی از زندگی مشترک در ذهن شان نیست و نمی دانند کجای مسیر را اشتباه پیموده اند و همین نداشتن آگاهی از زندگی قبل سبب می شود هر زندگی را با دیده ترس و ابهام بنگرند.

این ترس واقعی است
نکند دوباره به جایی برسم که نتوانم زندگی را ادامه دهم؟ این سوال خیلی سوال ترسناکی است و البته سوالی است که هر طلاق گرفته ای از خودش می پرسد و اگر جواب قاطع و مطمئنی برای سوالش نداشته باشد، این ابهام باعث به وجود آمدت ترسی بزرگ می شود که از دور هم قابل مشاهده است. به این ترتیب این مسئله هرگز نمی تواند ظاهری باشد و حتما طلاق گرفته هایی که به ازدواج مجدد فکر می کنند دچار این ترس می شوند. این ترس به چند دلیل در بین خانم ها در حال افزایش است؛ مثل ترس از طلاق که همیشه بین خانم ها بیشتر بوده. دلیلش هم واضح است. در جامعه ما یک خانم همیشه مجبور بوده است به خاطر جدایی اش توضیح بیشتری بدهد. بیشتر مورد پرس و جو و تفتیش قرار می گیرد. حالا بعد از طلاق که تحمل تبعاتش کار سختی است، وقتی کار به ازدواج مجدد می رسد باز این خانم ها هستند که مجبورند در آستانه ازدواج دوم توضیحات بیشتری در مورد زندگی ناموفق گذشته شان بدهند. البته این ترس به وفور در میان آقایان طلاق گرفته هم دیده می شود. اما فراوانی آن در بین خانم ها زیادتر است و می شود پیش بینی کرد ترس خانم ها روز به روز هم بیشتر می شود.
حالادیگر دچار وسواس شده ای
تا وقتی ادم ها خودشان را خوب نشناسند و ندانند زندگی گذشته شان چرا به جدایی رسید، حق دارند بترسند. اما شناخت به راحتی و سرعت باعث می شود آدم ها طرف مقایل شان را صحیح تر انتخاب کنند و خودشان هم در زندگی شیوه سالمی برای ادامه این ارتباط انتخاب کنند. اما اگر بعد از این که زن و مرد طلاق گرفته فهمید چه اشتباهاتی داشته است و متوجه شد طرف مقابلش چه چیزهایی نداشته که زندگی شان به اینجا رسیده است دیگر نباید از ازدواج مجدد ترسی در دلش باشد. ازاینجا به بعد اگر ترسی وجود داشت دیگر اسمش ترس نیست، وسواس است. خیلی از آدم ها در این شرایط دچار وسواس می شوند. کسانی که از ترس تکرار تجربه قبلی به دام کمال گرایی می افتند و اصلا یادشان می رود خودشان هم انسان هستند و البته انسان های کاملی نیستند، به شدت سعی می کنند از اشتباه دوری کنند. البته دوری از اشتباه و آگاهی نسبت به انتخاب های اساسی خیلی مهم است. اما نه به این شکل که رنگ و بوی وسواس گونه به خودش بگیرد. وسواسی که اثراتش درطلاق گرفته ها بیشتر از ترس به چشم می خورد.
روزشمار نداشته باشید
زمان مورد نیاز یک فرد برای آماده شدن و شروع یک زندگی دیگر هم از مسائلی است که سبب می شود شدت خطر پذیری و در نهایت ترس از ازدواج مجدد کاهش پیدا کند. البته در نظر گرفتن یک زمان استاندارد و توصیه آن به همه طلاق گرفته ها برای ازدواج دوم کار اشتباهی است. نمی توان گفت یک سال بعد از جدایی یا پنج سال بعد از آن باید به فکر ازدواج مجدد افتاد. به نظر من هر آدمی در این مرحله با روش خود با این بحران کنار می آید . هر کسی خودش بهتر می فهمد آیا از نظر روحی برای شروع یک زندگی آماده است یا نه. ممکن است کسی شش ماه بعد از جدایی بتواند زندگی دیگری شروع کند، همچنین امکان دارد کسی تا سه سال بعد هم این آمادگی را نداشته باشد. بنابراین در نظر گرفتن یک استاندارد زمانی برای همه آدم ها بسیار اشتباه است. اما این واقعیت وجود دارد که خیلی زود یا خیلی دیر اقدام کردن برای زندگی دوم کار اشتباهی است. خیلی زود تصمیم فرد را تحت تاثیر زندگی سابقش قرار دهد و خیلی دیر تصمیم گرفتن هم نشانه وسواس است. بنابراین باید زمان معقولی با توجه به شرایط و روحیه، تصمیم گیری برای انتخاب آدم مناسب شروع می شود.
این زندگی سهم من است
اسم شکست گذاشتن بر زندگی ناموفق اول ، فقط ادامه مسیر زندگی را سخت تر می کند، اتفاقی که بیشتر تجربه است تا شکست.
طلاق گرفته ها به قوت قلب دادن بی خودی و اعتمادبنفس کاذب احتیاج ندارند. اتفاقا اصلا هم به این احتیاج ندارند که مدام به آنها تلقین کنید تو بیگناه بودی و طرف مقابلت یک دیو بود.
این آدم ها فقط نیاز دارند تگاه بدبینانه به زندگی را کنار بگذارند و به خودشان به چشم آدم های شکست خورده نگاه نکنند. نگاهی که اگر وجود داشته باشد حتما روی انتخاب های بعدی شان هم تاثیر می گذارد. باید به این آدم ها ثابت کرد ازدواج ناموفق در زندگی انسان امروزی شکست به حساب نمی آید.
واقعا در زندگی های امروزی، نمی توان نام این اتفاق را شکست گذاشت، بلکه باید به آن به عنوان تجربه ای تلخ یاد کرد.
اگر این باور در بین افراد طلاق گرفته جا بیفتد آن وقت می توان گفت ازدواج های دوم برخلاف باور عموم ازدواج های خوب و موفقی از کار در می آیند.
هر انسانی می تواند با داشتن تجربه ای در انجام کاری، آن کار را برای بار دوم درست تر و راحت تر انجام دهد.
در مورد ازدواج دوم هم همین طور خواهد بود، اگر طلاق گرفته ها به ازدواج اول شان به چشم تجربه ای ارزشمند نگاه بیندازند و از خاطرات آن برای جلوگیری از به وجود آمدن مشکلات جدید استفاده کنند، در نتیجه این بار با دید بازتری انتخاب خواهند کرد.
من چه می خواهم
برای اینکه بدانید چه می خواهید و خواسته های تان را در هیجان های کاذب فراموش نکنید از انتظارات خود فهرست تهیه کنید.
نسخه واحدی برای همه افرادی که می خواهند برای بار دوم ازدواج کنند وجود ندارد. نمی توان یک سری توصیه را آماده کرد و به همه گفت به این توصیه ها عمل کنید و مطمئن باشید زندگی خوب و موفقی را شروع خواهید کرد.
اما می توان به همه توصیه کرد فهرستی از انتظارات خود در زندگی تهیه کنند. حتی می توانند آن را مکتوب و درباره اش فکر کنند.
انتظارات شان را با شرایط موجود مطابقت بدهند و بعد نزدیک ترین فرد به آن انتظارات را پیدا کنند.
در این مرحله لازم است به خودشان اعتماد کنند تا بتوانند با وسواسی حتمی، که در کمین شان است، مقابله کنند.
نکته مهم این است که این فهرست باید با جزئیات قابل توجهی تهیه شود؛ جزئیاتی مانندظاهر، وضعیت مالی، وضعیت اجتماعی ، سطح خانوادگی و ...


دکتر احمد محیط، روان پزشک