آرامیس مشاور




بلوغ، نشانه، تسکین و تعادل

آن جا که پایان نوجوانی است و فرزند، قالب شخصیتی خود را ساخته و تمام کرده است و از آن به بعد ، خود را «صاحب نظر» می داند؛ «اعتقاد» در او معنا یافته است؛ «خیر و شر» را خود تمیز می دهد و می خواهد با آن اعتقاد و این تمیز ، هر نظر «حق و باطل» را انگشت نهد و معرفی کند و یا عمل «خیر وشر» را ارائه نماید؛ به سویی بگراید و از سویی بیزاری جوید؛ آرای! می خواهد خود «خود» شود، مرز بلوغ است.
در این نقطه است که کار «تربیت و تأدیب» تمام می گردد و دوره آن به پایان می رسد. هر چه پیش از این انجام شده است ثمر می دهد و هر چه صورت نیافته است، باید به روزگار و بس دشوار، تحویل فرزند شود؛ آن را هم بپذیرد؟ یا رد کند، معلوم نیست!

پس تا به این نقطه نرسیده ایم، دست فرزند، در دست ما باید باشد و پایش، هم پای ما حرکت کند؛ در عین حال که ازادی او را از او نگرفته ایم و او به طور کلی و وجودی ، ما را (که ولی او – مربی او – معلم او هستیم) به «سلامت نظر و مصلحت دانی و راهنمایی» با وساطت «محبت دو جانبه و خیرخواهی» معتقد و متکی شده است و به اختیار ، اختیار خویش به ما و دست خود در کف ما نهاده است. ولی از حال به بعد، دست خود را باز می گیرد و دیگر باید رو به روی او ، قرار گیریم و تنها چشم و گوش ، او را با ما ربط دهد. ممکن است ببیند و توجه باطنی کند؛ این نکند. به اصطلاح ، چشم بینا داشته باشد؛ یا نه. به گوش جان بشنود یا نه. بر آن چه تفکر کرده ، راه یابی عمل بجوید و نیت اجرا کند؛ یا نه. در اجرا، دقت کافی مبذول دارد و نیکو، کار کند؛ یا نه. همه با اوست.
لذا باید بکوشیم که قالب های «فکری و عاطفی ، احساسی و حرکتی » و حتی قالب های «خلقی و حالی او» در مرز «بلوغ و شدن» به گونه ای در آید که پذیرنده «درست ها و نیکوها، متناسب ها، فضیلت ها و کمالات» باشد ... و در این «ترتیب ساخت قالب ها» تربیت به شدت موثر است؛ این دوره تربیتی را از حدود هفت سالگی کودک، تا مرز بلوغ دانیم و هفت سال قبل را دوره ای می شناسیم که کودک را باید به «بازی و انس» واداشت، اما بازی او بازی با همان قالب ها، به قصد انس گرفتن و کم کم آماده تطبیق دادن خود با آن ها شدن و در ان قالب ها خود را نهادن و جابه جا کردن باشد؛ تا در دوره نوجوانی و قبل از بلوغ، تدریجاً «شکل گرفتن و شدن» صورت گیرد و دیگر چون در هیجان منتهایی بلوغ ، قالب ها برافتند، او چون ساخته شده است وانخواهد ریخت و نابسانان و پریشان نخواهد گشت و خود متکی به خود، سر پا خواهد ماند و خواهد زیست و پس از آن، خود به «خودسازی» می پردازد و بعدها به «دیگر سازی» هم اقدام می کند.
گرچه کلمه «قالب» را در بیان آوردیم ، اما چنان که گفته ایم قالبی است که انتخاب و شایستگی استفاده از آن را فرزند شخصاً و آزادانه انجام داده است و بنابراین ، معنای «تحقیقی» دارد. البته تحقیقی ، مناسب حد کودک، از نظر وقوع «اجمالی و کلی» ولی از نظر اصول«وجدانی و مطابق با موازین صحیح فطری» و باز چنان که یادکردیم، برای مکان آزادی او ، در گزینش نیز پیشنهاد شد که با ارائه صحنه های دیدنی و شنیدنی ، او را به سنجش و مقایسه مدل های شکل یافته، از نظر «رفتار و حال» بکشانیم؛ تا چون گونه هایی را پسندید و بدان میل کرد، روش «همانندی با آن ها» را به او عملاً بیاموزیم و او را برای «شدن» مدد کنیم

نشان بلوغ
در دختران عادت ماهیانه است و در پسران ، احتلام و برآمدن موی زهار و معمولاً موقع بلوغ پسران، یک سال و بیشتر ، بعد از زمان بلوغ دختران است. دختران از نظر فیزیولوژیکی زودتر کامل می شوند. آغاز این دوران ، به اعتبار محیط های مختلف متفاوت است؛ معمولاً آن را در پسران در حدود 14 سالگی و در دختران در حدود 13 سالگی قرار می دهند .
برای این که در مرحله بلوغ ، فرزند دچار ناراحتی روحی و سوالات بی جواب یا مبهم از خود نشود و رفتارهای خلاف و زیان بخشی ، از وی صورت نگیرد، خوب است ، پیش از این زمان ، آن گاه که هنوز شهوات ، ظهور و قدرت نیافته اند و هر اشاره یا کنایه ای برای فرزند محرک میل جنسی نیست ، آن وقت، یعنی در ایام کودکی ، به او به گونه ای طبیعی «طرز تولد فرزند» را بیان کنند. نحوه بیان باید چنین باشد که: او را گردش دهید، از پیدایش گیاهان – تخم گذاری پرندگان و بالاخره آبستنی و زایمان حیوانات اهلی ، خواهد پرسید؛ شما نیز فرصت مناسبی خواهید داشت که از «بابا گل و مامان گل» و «بابا خروس و مامان مرغ» و سایر جانوران ، «تا بابای او و مادرش » گفت و گو کنید و بالاخره بگویید: خداوند چنین مقرر فرموده که پدر و مادر با هم کودک را به وجود آورند. البته به تناسبی که کودک بزرگ می شود، این بحث نیز باید در مرحله بالاتر قرار گیرد و مثلا مساله ازدواج و دانستی های زناشویی در پایان نوجوانی پسر ، مورد گفت و گو قرار گیرد. باز «پاکی و زیبایی و صفای مادر و پدر» از نظر طفل، محو نمی شود و همراه با همان «لطف و صفا» امر «توالد و تناسل» هم مثل همه کارهای طبیعی دیگر آدمیان، نقش خود را نشان می دهد و بالاخره فرزند دانای برای این امور ، چون به مرز بلوغ رسید، از شرم های بی جا و ترس از دگرگونی های جنس و حیرت زندگی از بی جوابی سوال هایی که دارد و راهنمایی می طلبد، آسوده خواهد ماند و در آن صورت، از دیگران خواهد پرسید و تکالیف بهداشتی (جسمی و روانی) را در مورد اعضای تناسلی و تمایات جنسی،خواهد دانست و به بلاهای خطرناک و غیر قابل جبران، مبتلا نخواهد گشت.
به هر حال باید به گونه ای استادانه ، مساله بلوغ را به هنگام بلوغ فرزند، مطرح کنیم و بهتر از «راستی و حقیقت» چیزی نیست که فرزند ما با آن مواجه باشد.

راه تسکین و تامین تعادل
به پسران و دختران آن چه موجب تحریک است از قبیل: شلوارهای چسبان، بلند شدن موی پشت آلت که به لباس برخورد کند، دست زدن به آلت، استعمال فراوان آب گرم، یا به محیط گرم خود را کشاندن، توجه دقیق به نماهای محرک جنسی و ادامه دادن تصور آن منظره در غیاب و ارایش و بزرگ نمایی محاسن آن تصویر به وسیله خیال و توهم و آنچه را که موجب تسکین است از قبیل: پوشیدن جامعه فراخ – زایل کردن موی زهار ، ریختن آب سرد در هر روز چند بار بر آلت (به ویژه هنگام خواب و موقع تصور صحنه یا محرک ) باید آموخت. مبادا این هیجان (که شدیدترین هیجانات نفسانی و عضلانی فرزند آدمی است) او را از اختیار و تعقل به دور سازد و گرفتار نماید.
به هر حال راه تقوی و انصراف را در عین حفظ سلامت و بهداشت جسمی و روانی، باید پیش پای فرد بالغ نهاد و چون از این جهت امنیتی حاصل شد (بنابر آن چه قبلاً هم یاد کردیم) بهترین موقع تحول قالب وجودی فرزند است و مناسب ترین موقعیت نوسازی و به سازی او (از نظر منطق فکری - منطق عاطفی – تغییر عادات – خاموش کردن اثر و اثرات محیطی – دفع آفت های نشاط و حرکت ... و نظیر این ها) می باشد؛ لذا باید با دقت و پشتکار ، اقدام اصلاحی صورت گیرد.
مؤید نظرات فوق، آن که: «هربرت اسپنسر» فیلسوف انگلیس گوید:
«اگر از نسل حاضر جز کتاب درسی و اوراق امتحانی چیزی نماند، آیندگان خواهند گفت که اینان ، پدر و مادر و مربی نداشته اند؛ زیرا هیچ مطلبی در این آثار باقی مانده که حکایت از تربیت کودک به وسیله بزرگتران و راهنمایی کودک، برای زندگی درست کند در آن ها وجود ندارد.» در حالی که به طفل، قبل از آن که بالغ شود باید فهماند که:
اولاً : غریزه جنسی از عوامل اساسی تجدید حیات او است (که باید ان را سالم و تحت نظارت و کنترل و دور از تحریک نگاه دارد.) و نیز مساله ازدواج و مشکلات آن را باید به او ابلاغ کرد، تا بدون اطلاع و علم، بدان رو ننماید.
ثانیاً : قانون ارث، مسلم است و باید در فرزند ، حس علاقه به نژاد و نسل آتی تولید گردد (تا از گذشته گرایی و رکود به دور بماند).
ثالثاً: در دبیرستان های دختران، اصول خانه داری و بچه داری، آشپزی و خیاطی، رفوگری و اتوکشی، مهمان داری و نظافت و بهداشت را عملاً باید آموخت و راه و رسم ایجاد نشاط و سلامت را در خانه و خانواده باید یاد داد (و آن ها بدین قرارند: آداب همسرداری – ترتیب سازگاری بین افراد خانواده – چگونه قهرها را می توان شکست؟ و چگونه جدایی ها را به اتصال توان تبدیل کرد؟- نحوه رفع تنبلی های اطفال – یافتن ریشه های عدم صداقت و حسد و نظیر این ها و قطع کردن آن ها از درون جان افراد خانه – تربیتی و تاثیری چنان در خانواده کردن که هر کس خود را در دیگری و دیگری را در خود، حل شده، ببیند؛ یعنی واقعاً هر کدام فرد دیگر را «خود» داند و چون خود، با خود رفتار کند و مسلماً از خود نمی رنجد و از خود، بدی و عیب نمی گوید و تحسین خود را می پسندد و شرح خدمت خود را به خود دادن، می پسندد و منت گزاری، نمی شمارد و خیر خود می خواهد و بار خود را خود، با میل و رغبت به دوش می گیرد؛ همه در فکر خود است و سعادت خواه خود.


برگرفته از کتاب: گامی در مسیر تربیت اسلامی، دکتر رجبعلی مظلومی، نشر آفاق
گردآوری مرکز مشاوره آموزشی، پژوهشی و درمانی آرامیس