آرامیس مشاور




از رشد زبان کودک تا شیوه آموزش و پرورش

ویگوتسکی چه می گوید و نوشته هایش به چه کار می اید؟
ویگوتسکی در نیمه اول قرن بیستم در روسیه زندگی می کرد و شاید به همین خاطر، اول این طور به نظر اید که نظریه هایش کهنه باشد یا فقط به درد فضای اجتماعی روسیه بخورد؛ مخصوصاً این که دانشمندان غربی خیلی وقت ها روی همه نظریه پردازهای آن دوران شوروی برچسب «کمونیست بودن» می زنند و از همان اول آن ها را با این پیش فرض بررسی می کنند . اما راستش را بخواهید نظریه های ویگوتسکی هنوز تازه و کاربردی است و می شود از آن هم در خانواده برای رشد زبان بچه ها و هم در مدرسه برای آموزش مفاهیم درسی به دانش آموزان استفاده کرد . گذشته از این، نطریه ویگوتسکی حتی برای ادبیات دوست ها هم جذاب است.

وقتی ویگوتسکی همراه با یاران دبستانی اش، لوریا و لئونتیف، موسسه روان شناسی مسکو را در 1924 تاسیس کرد و دو هدف عمده داشت:
1. تقدم بُعد اجتماعی ذهن انسان
2. توجه به فرایندهای عالی ذهن
به زبان ساده تر، ویگوتسکی معتقد بود که همه چیز از بیرون آدمی آغاز می شود و نه از درون او. و او برای بررسی این فرض به فرایندهای عالی شناختی مغز مثل حافظه منطقی، توجه انتخابی (یعنی این که افراد به چه چیزهایی بیشتر توجه می کنند)، و مخصوصاً اندیشه کلامی (یعنی فکر کردن با کلمات ) تاکید اندیشه کلامی (یعنی فکر کردن با کلمات) تاکید می کرد. در انگاره های زیر می بینیم که این دو هدف جهت دهنده کارهای عمده او در روان شناسی رشد نیز بوده اند:
1. بازنمایی کودک از جهان، فرایندی فعال و خلاق است. جهان در ذهن کودک منعکس نمی شود؛ بلکه ساخته و پرداخته می شود. ویگوتسکی، برخلاف پیاژه که تعامل کودک با اشیا «طبیعی» را در این بازسازی مهم می داند، ارتباط کودک با انسان را مدنظر قرار می دهد.
2. رشد در نتیجه یادگیری صورت می گیرد و نه برعکس. این موضوع شاید یکی دیگر از موارد اختلاف ویگوتسکی با پیاژه باشد. از نظر ویگوتسکی رشد چیزی نیست که به طور «طبیعی» و صرفاً به خاطر آمادگی «زیست شناسی» بچه ها اتفاق بیفتد. اگر چه او تاثیر پیش زمینه هایی را در برخی از موارد یادگیری مهم می شمارد ، اما در مجموع ، رشد را ناشی از تجربه و یادیگری می داند و خصوصاً آن را دارای ماهیتی مشارکتی و گفتمانی تلقی می کند. آنچه از نظر ویگوتسکی اهمیت دارد «حد» یا «توانایی» نیست که کودک دارد؛ بلکه رشدی است که می تواند براثر یادگیری، تمرین، تعامل با بزرگسالان و استفاده از امکانات و غیره به دست آورد.
3. رشد را نمی توان از بافت اجتماعی خود جدا کرد. به نظر ویگوتسکی، بافت اجتماعی حتی در چگونگی اندیشیدن ما موثر است . اگر چه در ساختار ذهن همه افراد بشر همگونی هایی وجود دارد؛ اما فرهنگ و عوامل اجتماعی است که زمینه رشد یا عدم رشد، و حتی شکل گیری یا عدم شکل گیری ، بسیاری از قابلیت های ذهنی را فراهم می کند.
4. زبان نقشی محوری در رشد و تحول ذهنی ایفا می کند. زبان است که «ذهن» را مجهز به نظام نشانه ای قدرت مندی می کند که نتیجه ان دستیابی به خصوصیت «واسطه مندی» است. براثر این خصوصیت است که بشر می تواند حتی از چیزهایی که در مورد ان تجربه مستقیم ندارد هم استنباط و دریافت داشته باشد و ان ها را پیش بینی کند. بنابراین ، زبان به جای آن که ابزار تفکر باشد، خود به تفکر جهت می دهد.

تقدم بعد اجتماعی ذهن
ویگوتسکی صراحتاً می گوید آن چه فرایندهای عالی ذهنی را به وجود می آورد یک عامل بیرونی و اجتماعی است. او نوزادی را مثال می زند که فقط به خاطر طبیعتش ، به اطراف چنگ می اندازد و از این کارش هیچ هدف خاصی ندارد ؛ تا این که مادر کودک بعد از هر باز چنگ انداختن ، به کمک کودک بیاید یا او را تغذیه کند. این کار باعث می شود چنگ انداختن «بی معنا» و «طبیعی» و «ایما و اشاره ای برای خود» کودک، به یک «ایما و اشاره برای دیگران» تبدیل شود و بنابراین کودک آن را امری «معناداری» و «ارتباطی» تلقی کند. ویگوتسکی معتقد است مادر نماینده اجتماع است و بدون حضور نماینده یا نمایندگان اجتماعی هیچ فرآیند عالی ذهنی به وجود نمی آید و رشد نمی کند. این نماینده اجتماع به تدریج فرایندی درونی تبدیل می شود.
رشد فرایندهای عالی ذهنی و واسطه مندی
قبل از هر چیز باید گفت که ویگوتسکی تصور می کرد که فرایندهای عالی ذهنی مثل اندیشه کلامی ، حافظه منطقی و توجه انتخابی گرچه دارای نام های مشترک با فرایندهای طبیعی و سطح پایین مثل حافظه ، توجه و هوش هستند؛ اما با آن ها تفاوت هایی کاملا کیفی دارند.
این تغییر از فعالیت های پست به فرایندهای عالی از طریق «واسطه مندی» صورت می گیرد. او که این مفهوم را از فلسفه مارکسیستی قرض گرفته بود برای تبیین آن مثال های متعددی می زند. ساده ترین مثال شمردن مهره ها در کودکان است. وقتی تعدادی مهره به صورت ضربدر کنار هم چیده می شوند، کودکان سنین پایین تر در شمارش آن ها اشتباه می کنند . اما کودکانی که از «انگشت به عنوان واسطه شمارش» اسفاده می کنند دچار خطا نمی شوند و مهره وسط را دوباره نمی شمارند.
در چشم اندازی تاریخی، ویگوتسکی معتقد بود در طول زندگی بشر روی زمین، از همه ابزارها «طبیعی زدایی» شده است . در واقع ، ابزارهای آدمی در ابتدا دارای ماهیتی طبیعی تر بوده اند؛ ولی بعداً ماهیتی نمادی تر و در نتیجه واسطه مند تر پیدا کرده اند. مثلا انسان ابتدا از ساعت شنی برای فهمیدن زمان استفاده می کرد که خیلی طبیعی و بدوی بود . اما کم کم ساعت های نمادین شدند تا جایی که امروز از نمادین ترین شکل ساعت ، یعنی ساعت دیجیتال ، استفاده می شود. گذشته از این، ویگوتسکی می گفت ابزارها بر نحوه استفاده آدمی از ذهنش نیز موثر بوده اند: در عصر لوح های گلی توقع از حافظه آدمی بیشتر از زمان اختراع کاغذ بود.
او در آزمایش های جالبی ثابت کرد که صرف سوادآموزی یا صرف مواجهه با ابزارهای ارتباطی مدرن تر و شهری تر بر شیوه اندیشیدن افراد موثر است. او در آزمایش هایش برازبک های کمونیست و بی سواد دریافت که کمونیست هایی که از کشاورزی مکانیزه استفاده می کردند دارای مفهوم بندی انتزاعی تر و شیوه تفکری منطقی تری (ان ها به درستی تبر و داس را در یک طبقه و درخت را در طبقه ای دیگر قرار میدادند.) در مقابل، بی سوادها مفهوم بندی ها را عملی تر و عینی تر می کردند. (مثلا آن ها به خاطر تفکر عملی شان تبر و درخت را در یک طبقه و داس را در طبقه ای دیگر قرار دادند!)
نکته کاربردی این گفته های نظری این بود که می شود به شیوه ابزار کمکی نمادین به کودکان مفاهیم را بهتر آموزش داد.

زبان کودک چه طور رشد می کند؟
بی شک آن چه بیشترین شهرت را برای ویگوتسکی در حوزه روان شناسی رشد به ارمغان آورده است نظریه او در مورد رشد زبان است . او معتقد بود هر کودکی در فرایند زبان آموزی از چند مرحله زیر می گذرد.
1. گفتار اجتماعی. همان گونه که گفتیم ویگوتسکی معتقد بود همه ذهنیت روان شناختی انسان پایه اجتماعی دارد. همچنین معتقد بود اولین استفاده که کودک از گفتار خود می کند نیز درخواستی از اجتماع است. در این مرحله وقتی کودک می گوید «ماما...آب!» احتمالاً منظورش این است که «مامان آب می خواهم.»
2. گفتار خودمدارانه. در این مرحله، که تقریباً منطبق با دوره پیش عملیاتی پیاژه است ، کودک همراه با فعالیت هایی که انجام می دهد در مورد کارهایش حرف می زند . ویگوتسکی مشاهده کرده بود که وقتی کودکان با مسئله ای مواجه می شوند و می خواهند ان را حل کنند، میزان صحبت هایشان افزایش می یابد . او نتیجه گرفت که گفتار خودمدارانه در واقع دارای ویژگی خودنظم بخشی است و می تواند رفتار کودک ار هدایت کند.
البته ماهیت بینابینی بودن این مرحله نیز از نظر ویگوتسکی دور نماند. او مشاهده کرد کودکان در حضور دیگران بیشتر از این نوع گفتار استفاده می کند. پس پایه های اجتماعی مرحله پیش هنوز هم به صورت رگه هایی در زبان گفتتار کودک خود را نشان می دهد.
3. گفتار درونی. هر چه کودک در مرحله گفتار خودمدارانه جلوتر می رود، تکلم او خلاصه تر و یواش تر می شود. گفتار درونی همان چیزی است که ما آن را «فکر کردن بی صدا» می نامیم . این گفتار نیازی به فاعل ندارد، چون کودک خودش می داند دارد در مورد چه چیزی دارد حرف می زند؛ یعنی به جای یک جمله کامل، تنها موضوع در ذهن او بازنمایی می شد. ویگوتسکی علت این فشردگی را صمیمیت بین گیرنده و فرستنده پیام می داند. در واقع فرستنده و گیرنده پیام در کودک یکی هستند و بنابراین ، صمیمیت در بالاترین نقطه ممکن قرار دارد. به بیان دیگر، صمیمیت موجب ایجاز می گردد.
4. زبان نوشتاری و زبان ادبی. معمولاً در متن ها درسی به همین سه مرحله اکتفا می شود. گرچه ویگوتسکی بعد از گفتاردرونی، مرحله «زبان نوشتاری» را برای آن هایی که سواد خواندن و نوشتن دارند در نظر می گیرد. او معتقد است که «نوشتار» معنا محورتر است؛ در حالی که «گفتار» هنوز با عمل و موقعیت سر و کار دارد (مثلا می توان آزادی در نوشتن یک مقاله را با محدودیت های عملی یک دیالوگ رودررو مقایسه کرد.) همچنین به نظر او عالی ترین شکل زبان زبان ادبی است.
«منطقه تقریبی رشد» کجاست؟
ویگوتسکی در آزمایش های مفصلی که در مورد شکل گیری «مفهوم» انجام داده است به این نتیجه می رسد که انچه کودک در مدرسه می آموزد در واقع تقابل دو نوع مفهوم است: معلم به عنوان نماینده اجتماع در فرایند آموزش، «تفاهیم علمی» را به عنوان عالی ترین نوع ماهیم به کودک می آموزد. اما کودک نیز دست خالی به مدرسه نیامده است. او به خاطر تجربیاتش در بیرون از مدرسه، انباشته از «مفاهیم روزمره و خودانگیخته» است. این مفاهیم کاملا عملی معلم «انتزاعی» تر و دقیق ترند. دانش آموز سگ را موجودی میداند که «گاز می گیرد» (عملی، ملموس و روزمره) ، اما معلم سگ را «یک حیوان پستاندار» می داند (طبقه بندی دقیق و انتزاعی) . به شراکت گذاشتن این مفاهیم از بالا (معلم) و پایین (دانش آموز) یادگیری از تبیین می کند.
در واقع منطقه تقریبی رشد عبارت است از فاصله بین مفاهیم علمی و مفاهیم روزمره، فاصله بین بی سوادی و سواد، و فاصله بین گفتار و نوشتار . به بیان ساده تر ، منطقه تقریبی رشد همان توانایی بالقوه کودک است برای رسیدن به سطحی که به کمک یک اموزش گر بزرگ سال به ان دست پیدا می کند.
نظریه ویگوتسکی به چه کار معلم ها و روان درمانگران می خورد؟

ویگوتسکی در عمل
نظریه ویگوتسکی الهام بخش شیوه های آموزشی و درمانی بسیاری برای روان شناسان بوده است.
1. در آموزش: معلمانی که می خواهند نظریه ویگوتسکی را در عمل به کار ببرند بیشتر از همه از «منطقه تقریبی رشد» او استفاده می کنند. درس خواندن گروهی در دسته هایی که سطح اطلاعات و هوش بچه ها متفاوت است (مثل کلاس چهارمی ها و کلاس پنجمی ها یا شاگرد اول ها و درس نخوان ها) شیوه ای است که ویگوتسکی پیشنهاد می کند. افراد با اطلاع تر به دیگر اعضای گروه کمک می کنند تا در «منطقه تقریبی رشد» شان پیش روی کنند.
همچنین متخصصان آموزش و پرورش کودکان عقب مانده ذهنی می توانند بر پایه منطقه تقریبی رشد، گروه هایی با درجات مختلف عقب ماندگی ذهنی را در یک مکان نگه داری کنند تا تعامل ان ها باعث افزایش سطح مفاهیم گروه های پایین تر گردد.
2. در درمان. می توان حدس زد که «روش خودگویی های مایکل بام» در درمان اختلالات رفتاری کودکان نیز از نظریه رشد ویگوتسکی گرفته شده است. در این روش، کودکان کارهایی را که می خواهند انجام دهند ابتدا با صدای بلند به زبان می آورند و به تدریج آنها را یواش تر می گویند و بالاخره در ذهن خود تکرار می کنند. مایکل بام معتقد است این کار باعث نظم بخشی به رفتار کودک می شود . این روش در درمان کودکان بیش فعال دارای نقص توجه کاربرد زیادی دارد.

یاشا شایان، کارشناس ارشد روان شناسی بالینی