08/28 1393

کارول دووک (Carol Dweck) سقف های شیشه ای در ذهن تک تک ماست!

اگر از شما بپرسند نظرتان درباره ادیسون چیست، چه پاسخی می دهید ؟ بگذارید پرسشم را کمی روشن تر بیان کنم؛ آیا به نظر شما ادیسون فردی باهوش بود که توانست لامپ برق را به تنهایی اختراع کند؟ آیا این موفقیتی بود که او به صورت اتفاقی به آن دست پیدا کرد؟
این سوال درباره ادیسون را پیش از این کارول دووکک و گروه تحقیقاتی اش از افراد زیادی پرسیدند.
پاسخ بیشتر این افراد نشان داد که آنها «ادیسون را فردی با هوش و استثنایی در نظر می گیرند که توانست لامپ برق را در آزمایشگاه خود به تنهایی و در نتیجه یک اتفاق اختراع کند.» راستی نظر شما چیست؟

کارول دووک روان شناسی که با کمک همین سوال ساده نشان می دهد که یکی از مهم ترین موانع بر سرر اه پیشرفت ما چیست و اینکه واقعیت زندگی ادیسون آن چیزی نبوده که ما تصور می کنیم .
دکتر کارول دووک در سال 1946 در آمریکا به دنیا آمد . تحصیلات خود را در روان شناسی به پایان رساند و پیش ار سی سالگی توانست مدرک دکترای خود را از دانشگاه ییل دریافت کند . بعد از آن و تا به امروز دکتر دووک با بهترین دانشگاه های امریکا از جمله هاروارد ، کلمبیا و استنفورد همکاری داشته است. او صاحب نظریه در زمینه روان شناسی موفقیت است و خرف های جالبی در این زمینه دارد. از دیگر حوزه های مورد علاقه او «روان شناسی اجتماعی» و «روان شناسی تحولی» است.
وقتی انسان دست از تلاش می کشد...
کارول دووک معتقد است انسان در زمان تولد تمایلی ذاتی برای یادگیری دارد. در واقع نوزاد بدون اینکه فکر کند آیا با یادگیری راه رفتن و یا صحبت کردن، ارزش دارد یا خیر، شروع به یاد گرفتن می کند. او حتی به این هم فکر نمی کند که آیا این کار دشوار است یا خیر. او بارها شکست را تجربه می کند، بارها زمین می خورد، اما باز بلند شده و به تلاش خود ادامه می دهد پرسش اینجاست که به راستی چه اتفاقی می افتد که انسان با تمایلی ذاتی نسبت به یادگیری، آرام آرام و با افزایش سن به بهانه های مختلف از یادگیری فرار می کند ؟ چه می شود که انسان در برخی موقعیت ها با بهانه ای چون دشواری کار، دست از تلاش می کشد؟ پاسخ چنین پرسش هایی از نظر کارول دووک یک چیز است ؛ «چهار چوب ذهنی بسته!»

تبیینی ساده برای مشکلی جهانی
چهار چوب ذهنی یا mindset، ایده ای بسیار ساده است درباره پیشرفت و موفقیت؛ اما حرف های فراوانی برای گفتن دارد. اگر بتوانیم با دو نوع «چهارچوب ذهنی بسته» و «چهارچوب ذهنی رشد یابنده» آشنا شویم ، بهتر می توانیم از کاربردهای این نظریه بهره ببریم.
افراد دارای چهارچوب ذهنی بسته معتقدند کیفیت های اساسی در ذات انسان مانند هوش و یا دیگرتوانایی ها از آغاز تولد ثابت بوده و در طول عمر تغییری نمی کنند. در نتیجه همین باور نیز انها به کشف استعدادهای خود اهمیت می دهند، اما برنامه ای برای پرورش آن ندارند. برای نمونه آنها از ازمون های هوش و یا کشف استعداد استقبال می کنند، چرا که می پندارند با بالا بردن آگاهی خود در این زمینه می تواند برای آینده برنامه ریزی بهتری داشته و در زندگی موفقیت بیشتری داشته باشند. این گروه از افراد در تبیین موفقیت خود و دیگران اهمیت زیادی برای هوش و استعداد قائل بوده و تلاش فردی از نظر آنها چندان نقش تعیین کننده ای ندارد.
اما افراد دارای چهارچوب ذهنی رشد یابنده ، معتقدند کیفیت های اساسی انسان مانند هوش و یا توانایی های دیگر می تواند با تلاش شکوفا شده و پیشرفت کند. در نتیجه چنین دیدگاهی نیز این افراد اهمیت فراوانی به یادگیری و تلاش می دهند.

کاربردهای فراوان یک ایده ساده!
شاید با خود فکر کنید که چنین توضیحاتی به چه صورت می توانند در زمینه روان شناسی موفقیت کاربرد داشته باشند؟ برای شناسایی کاربرد این دیدگاه لازم است تفاوت این دو گروه را در موقعیت مقابل موفقیت، یعنی شکست، بررسی کنیم . دارندگان چهارچوب های ذهنی بسته وقتی شکست می خورند، به راحتی نتیجه می گیرند که «من شکست خوردم چون استعداد لازم را نداشتم» اما در مقابل، دارندگان چهارچوب ذهنی رشد یابنده این طور نتیجه می گیرند که «من شکست خوردم چون تلاش کافی نداشتم!» برای آشنایی بهتر با این طرز فکر و عوارض آن ، بد نیست به یکی از پژوهش های دووک و همکارانش اشاره داشته باشیم.
در این پژوهش دووک و همکاران به گروهی از دانش آموزان تستی را ارائه کردند؛ پرسش هایی که آنها توانایی پاسخ دادن به آن را داشتند. پس از پایان کار، دانش آموزان در دو گروه مورد تشویق قرار گرفتند، گروهی بابت «تلاش» خود تشویق شدند و گروهی دیگر بابت «هوش» بالای خود. در واقع در گروه اول چهارچوب ذهنی رشد یابنده تقویت شد، اما در گروه دوم چارچوب ذهنی بسته مورد تقویت و تشویق قرار گرفت.
در مرحله دوم پژوهش، پرسش های ارائه شده به قدری دشوار بود که هیچ فردی توانایی پاسخ دادن به آن را نداشت و در نتیجه همه شکست را تجربه کردند. سپس در مرحله پایانی پرسش هایی همانند مشابه مرحله اول به گروه ها داده شد. در این مرحله تفاوت عملکرد بین دو گروه تفاوت معناداری داشت. به این صورت که عملکرد گروهی که بابت تلاش خود مورد تشویق قرار گرفته بودند حدود 30 درصد بالاتر از مرحله اول بود، اما عملکرد گروهی که بابت هوش خود تشویق شده بودند، در حدود 20 درصد پایین تر از مرحله اول بود.
دووک و همکاران نتیجه گرفتند که بازخوردی که افراد در مرحله اول دریافت کرده بودند باعث شد تا شکست خود در مرحله دوم را به صورت هایی متفاوت تبیین کرده و البته در مرحله سوم نیز به صورتی متفاوت برای موفقیت خود تلاش کنند.

تفاوت های جنسیتی در استعدادها
اما شاید یکی از چالش انگیز ترین کاربردهای این نظریه درباره تفاوت های جنسیتی در استعدادهاست. برای نمونه از قدیم بیشتر ما پذیرفته ایم که دختران از نظر هوش ریاضی پایین تر از پسران قرار دارند . سند این ادعا نیز البته نتایجی است که دختران در آزمون های ریاضی کسب می کنند؛ اما آیا صرف این نتایج می تواند اثبات کننده چنین ادعایی باشد؟ از دیدگاه دووک جواب قطعاً خیر است!
دووک در بررسی های خود متوجه شده که در پایه هشتم ، تفات دختران و پسران در زمینه یادگیری ریاضی افزایش می یابد، اما بررسی های دقیق تر نشان می دهد این تفاوت بویژه درباره با دخترانی قابل مشاهده است که توانایی حل مسائل ریاضی را به استعدادی ذاتی در این زمینه نسبت می دهند. چنین نکته ای البته درباره دانشجویان نیز بررسی شده و نتایجی یکسان به دست امده است.
با توجه به این نکته می توان دریافت که تغییر دیدگاه دختران می تواند به تغییر نتایج آزمون های ریاضی آنها بینجامد. شاید اگر افراد بیشتری از این دیدگاه اطلاع داشتند، تعداد زنانی که در ریاضی و فیزیک جایزه می بردند محدود به تعداد انگشتان دست نمی شد و مریم میرزاخانی نیز نخستین بانویی نبود که جایزه فیلدز را از آن خود کرده است.

شناسایی چهارچوب ذهنی با کمک ادیسون
شاید از خود بپرسید که «من از کجا می توانم متوجه شوم که چهار چوب ذهنی من از کدام گروه است؟» پاسخ با چند پرسش روشن می شود. در عین حال که توجه به گفت و گوهای درونی زمانی که می خواهید موفقیت و یا شکستی را تبیین کنید، می توانید به شما در شناخت این امر کمک کند. البته یکی دیگر از راه های شناسایی نیز پاسخ دادن به پرسشی مانند سوال ابتدایی این مطلب است؛ اینکه نظر شما درباره ادیسون و اختراع لامپ برق او چیست؟
جالب است بدانید دووک می گوید بخش دیگری از زندگی ادیسون که توسط ذهن غالب افراد پس زده شده و کمتر شنیده شده این است که ادیسون 30 دستیار متخصص داشته است! در واقع اختراع لامپ برق، نه یک اتفاق خاص برای ادیسون که نتیجه زحمات و تلاش فراوان ادیسون و تیم او در حوزه های مختلف از جمله شیمی ، فیزیک، مهندسی ، شیشه گری و حتی ریاضی بوده است. در واقع درست است که ادیسون فردی باهوش بوده است، اما اینکه تصور کنیم او یک استثنا بوده و دیگر کسی توانایی این را ندارد تا کارهایی همانند او داشته باشد، پنداری نادرست است. در واقع کسانی که براستثنایی بودن ادیسون پافشاری می کنند موفقیت او را به هوش بالای او نسبت دهند که چهارچوب ذهنی بسته ای دارند.

نرگس عزیزی، کارشناس ارشد مشاوره