آرامیس مشاور




کودکان دبستانی چطور با طلاق کنار می آیند؟

اگر چه تعریف معمول اغلب ما از خانواده محفلی گرم و صمیمی و حمایتگر پدر و مادر و یک یا چند فرزند است، همیشه خانواده به این شکل پایدار باقی نمی ماند و گاهی جدا شدن والدین از هم، گزینه بهتری است. اما در این بین کودکان می توانند بسیار آسیب پذیر باشند.
دیدگاه و درک کودکان در مورد طلاق با بزرگ تر ها متفاوت است. و از طرف دیگر، معمولاً کودکان، فراموش شده های طلاق هستند. .والدین اغلب می خواهند از این دوران بحرانی بگذرند، بنابراین رسیدگی به کودک خود را به بعد از آن موکول می کنند، غافل از اینکه در همان زمان، کودک در حال تاثیر گرفتن از شرایط به وجود آمده است.
چگونه زمینه را فراهم کنیم تا کودکان طلاق جان و روان سالم به در برند و بتوانند به زندگی عادی خود برگردند و سلامت روان را با پدر و مادر خود تجربه کنند؟

شش تا هشت سالگی ؛ سال های اولیه دبستان
در سال های ابتدایی دبستان، کودک مقایسه خودش با دیگران را آعاز می کند. مفهوم طلاق و جدایی را کم کم متفاوت از بچه های کوچک تر درک می کند و در مورد آن احساس غمگینی زیادی می کند. حالا بیشتر می بیند با بقیه بچه ها متفاوت است و به همین دلیل هم ممکن است دچار احساس اضطراب و نگرانی شود. به خصوص دراین سن، کودک با مفهوم بیماری و مرگ آشنا می شود و ترس از دست دادن عزیزان، ترسی عادی در این دوره سنی است. به بیان دیگر، حتی در خانواده های بدون مشکل هم، کودکان در این سن با اضطراب هایی از جنس جدا شدن از والدین دست و پنجه نرم می کنند. به همین دلیل باید در مورد اضطراب های ناشی از طلاق حساس تر بود.

احساس تنهایی و نادیده گرفتن حس های بد
در این سن ، کودک درک می کند احساسات منفی چه معنایی دارند و برای اولین بار ممکن است شروع کند به پنهان کردن یا تحریف احساسات خودش. همچنین، ممکن است خیلی احساس تنهایی کند. برای این که به او کمک کنید، می توانید چند راهکار ساده اما مهم را به کار ببرید:
برایش توضیح بدهید تنها نیست و بچه های بسیاری در این شرایط قرار می گیرند.
به او اطمینان بدهید در کنارش باقی خواهید ماند و از او مراقبت و حمایت خواهید کرد. برایش توضیح بدهید بی خبر او را رها نخواهید کرد و دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
در مورد احساس های منفی، بازتر و راحتر با او حرف بزنید، اگر نشان نمی دهد ، او را رها نکنید ، با او مرتب صحبت کنید ون شان بدهید حق دارد احساس منفی داشته باشد. گاهی لازم است پیشقدم شوید و در مورد احساس های منفی با او حرف بزنید.

نیاز به والدینی برای افتخار کردن
در این سن، تصویری که کودک از خودش دارد، بسیار وابسته به تصویر والدینش است.
شاید دیده باشید، کودکان در این سن، دوست دارند والدین شان آراسته به مدرسه بیایند، شغل و تحصیلات والدین برای شان مهم می شود، واکنش ها و رفتارهای والدین خود را به رخ دیگری می کشند و از ابراز احساسات منفی نسبت به والدین خود به شدت اجتناب می کنند.
همین ویژگی باعث می شود خشم یا ناراحتی آن ها پنهان بماند و بدتر این که اطرافیان به اشتباه فکر می کنند مشکلی وجود ندارد و کودک را با دردهایش تنها می گذارند. بنابراین لازم است به او در این مورد کمک کنید.
هر دو به عنوان والدین در برنامه های مدرسه شرکت کنید. اجازه بدهید فرزندتان احساس کند مثل سایر بچه ها، هر دو والد را دارد و در کنار سایر کودکان احساس بدی نداشته باشد.
یادتان باشد شما مسئول این هستید که او حالا بچه طلاق به حساب می آید . با این حال، اجازه ندهید طلاق را برای هر چیزی بهانه کند؛ برای مثال درس نخواندن ، شرکت نکردن در برنامه های ورزشی و کنار کشیدن از جمع ها.
هیچ وقت از والد دیگر بد نگویید و او را تحقیر یا سرزنش نکنید.

امید به آشتی دوباره والدین
کودکان در این سن تصور می کنند به زودی همه چیز درست می شود و والدین به زندگی مشترک بر می گردند. این افکار حتی بعد از ازدواج مجدد یکی از والدین و مجدداً بچه دار شدن او هم می تواند ادامه داشته باشد. به علاوه ، کودک به خاطر امیدی که دارد سعی می کند تلاش هایی را در این زمینه انجام دهد و همین امر باعث می شود در این باره احساس مسئولیت کند.
وقتی نتواند دو طرف را راضی به زندگی مشترک دوباره کند، ممکن است دچار احساس گناه شود. سعی کنید او را هدایت کنید تا با واقعیت کنار بیاید:
به او کمک کنید واقع گرا باشد. ممکن است ناچار به تحمل لحظات سختی شوید، اما برای فرزندتان هم این انتظار سخت خواهد بود.
او را سرزنش نکنید که آرزو دارد باز با مادر و پدرش زندگی کند. این حق طبیعی او بوده اما اکنون از آن محروم شده است. در عوض او را درک کنید و نشان بدهید احساسش را می پذیرید و می فهمید.
هماهنگی خود را با والد دیگر در نگهداری از فرزندتان حفظ کنید.
در مورد دلایل جدایی خود با او روشن تر صحبت کنید. مراقب باشید منصفانه حرف بزنید و سهم هر دو طرف را در نظر بگیرید، مثلاً این که «ما نمی توانستیم خواسته های هم را برآورده کنیم.»

نه تا دوازده سالگی؛ سال های آخر دبستان
این دوره سنی ، دوران قبل از نوجوانی است. کودک، نه دیگر خردسال است و نه هنوز نوجوان. برخی ویژگی های کودکی را در خود دارد ، رگه هایی از طغیان های نوجوانی را از خود نشان می دهد و در عین حال ، در گذار ازمرحله ای به مرحله دیگر ، با مسائل متفاوتی دست و پنجه نرم می کند. شاید وقتی به فرزند خود در این دوران نگاه می کنید ، احساس کنید خیلی تغییر کرده است ، اما برای خود او، تغییر بیش از این حرف هاست، در واقع دنیا برای او به کلی در حال دگرگونی است.
در این دوره، هنوز والدین برای او اهمیت بسیاری دارند، اما در مقایسه با دوره های قبلی ، دوستان و همسالان نقش مهم تری پیدا کرده اند. نشان دادن خود، در بین همسالان اهمیت زیادی پیدا کرده و همین نسبت هم، ممکن است فرزند طلاق بودن، جایگاه آن ها در بین همسالان را تا حدی تحت تاثیر قرار دهد.

اهمیت حفظ رابطه فرزند
فرزندانی که مرحله پیش از نوجوانی را طی می کنند، در مرحله ای مهم از نظر برقراری ارتباط با والدین خود به سر می برند. والدین با کودکی روبه رو می شوند که دیگر مثل قبل مطیع نیست، به حرف های آن ها گوش نمی دهد و در برابر یک «نه» قاطع، سر تسلیم فرود نمی آورد . سرکش شده، رفتارهایی می کند که تازه است، به دوستانش زیاد اهمیت میدهد و جذب چیزهایی می شود که ظاهراً قبلاً برای او کاملاً بی اهمیت بوده اند.
والدینی که بتواند این دوره را به خوبی بگذرانند، ارتباط خوبی با فرزند خود برقرار کنند و به او نشان بدهند برای او ارزش قائل هستند، در واقع خود فرزند را برای آینده به نوعی بیمه کرده اند . فرزندانی که در این دوران ، رابطه ای عمیق و پر از اعتماد و احترام با والدین خود دارند، با احتمال بالاتری، در مراحل بعد، باز به آغوش والدین باز می گردند و با احتمال کمتری به سراغ رفتارهای نامناسب مثل مصرف سیگار می روند.
به هر حال یادتان باشد در همه خانواده ها، والدین دراین دوران، در برقراری ارتباط با کودک خود مشکل دارند. درک فرزند در این دوران سخت تر می شود او شروع می کند به فاصله گرفتن از والدین، در واقع تلاش برای استقلال ، بخشی از رشد او در این مرحله است. پس ناامید نشوید، صبر خود را از دست ندهید و همچنان در کنار او بمانید. مهم است که جایگاه قاطع خود را حفظ کنید . به فرزندتان و نظراتش احترام بگذارید، اما همچنان خودتان به اتفاق همسر سابق تان ، تصمیم گیرنده نهایی باشید. در این مورد مهم است که با هم هماهنگ باشید.

وقتی مادر و در سیاه و سفید دیده می شوند
فرزندی که دوره قبل از نوجوانی را می گذارند ، سعی می کند تسلط زندگی خود را به دست بگیرد. به همین دلیل، تلاش می کند طبقه بندی ای از امور دور و بر خود داشته باشند. در عین حال، به اندازه کافی پخته نیست . به همین دلیل ، افراد و احساس ها و رویدادها به دو دسته سیاه و سفید تقسیم می شوند. یکی از والدین ، والد خوب و دیگر والد بد می شود. اما خیلی مراقب باشید، چون کوچک ترین اتفاقی می تواند شما را از والد خوب و فرشته به والد بد تبدیل کند، کافی است تولد او را فراموش کنید، به جلسه مدرسه نرسید، دوست تازهای پیدا کنید که برای او خوشایند نباشد یا زیر بار خرید آن چه او می خواهد نرود.
از این که فرزندتان طرف شما را می گیرد به خود مغرور نشوید و کنترل اوضاع را از دست ندهید . در یک لحظه ، ممکن است همه چیز برعکس شود و او طرف همسر سابق تان را بگیرد.
از والد دیگر انتقاد بی جا نکنید . از او گلایه و پشت سرش بدگویی نکنید. با او دعوا به راه نیندازید. همه این کارها نشان می دهد بین شما هماهنگی وجود ندارد و به سیاه و سفید دیدن شما در چشم فرزندتان کمک می کند. در نتیجه همه چیز به ضرر شما و فرزندتان و نیز رابطه ای که با هم دارید تمام خواهد شد.
اگر چه فرزندتان دراین دوره نشان می دهد درک بیشتری از امور دارد، بسیار مراقب باشید از او تکیه گاه عاطفی برای خودتان نسازید.

بهنوش خرم دره، کارشناس ارشد روان شناسی بالینی کودک ونوجوان