آرامیس مشاور




دانشجو با مهارت اضافه

یک دانشجوی تازه وارد به دانشگاه احتمالا با چه مشکلاتی روبه رو می شود و برای حل این مشکلات چه می توان کرد؟
به نطرتان آمار کدام مشکل روان شناختی در میان دانشجوهای سال اول از همه بیشتر است؟ فکر می کنم بیشترتان یک آه از سویدای جانتان می گویید: «خب، افسردگی!». شاید بعضی هایتان که شیطنت های بچه های سال اولی را در خوابگاه دیده باشید، «اختلال شخصیت ضداجتماعی». یا بعضی با قیافه متفکرانه همراه با بیرون دادن دود اخرین سیگار تان بگویید «اعتیاد جانم، اعتیاد!» . تا حدی درست گفته اند اما مشکلی که از همه فراگیرتر است چیزی دیگر است. اختلالی که کمتر اسمش را شنیده اید: «اختلال قطبی» . می خواهیم در این مطلب در مورد این مشکل و مشکلات دیگر سر راه دانشجوهای تازه وارد با هم حرف بزنیم.


1- اختلال انطباقی
چیزی که بیشتر از همه دانشجویان مخصوصاً تازه واردهای نازنین را اذیت می کند یک اختلال نه چندان بدجور روان شناختی به نام «اختلال انطباقی» است. در واقع شرایط کمی تا قسمتی وحشتناک خوابگاه و دانشگاه و سلف سرویس و سرویس خوابگاه به دانشگاه، آن قدر استرس زاست که دانشجویان ترم پایینی را مبتلا به این اختلال می کند؛ اختلالی که معجونی از اضطراب و افسردگی و دیگر چیزهاست اما نشانه اصلی اش این است که آقا پسر یا دختر خانم دانشجو تا پایش می رسد به خانه مان جان، حالش خوب خوب می شود و تا برمی گردد دانشگاه دوباره روانش به هم می ریزد. در واقع چیزی که باعث می شود یک نفر مبتلا به اختلال سازگاری شود این است که نمی تواند خودش را با فشارهای روانی محیط جدید وفق دهد.
2- بحران هویت
سن ورود به دانشگاه سن خاصی است. روان شناس ها تحقیق کرده اند و دیده اند که معمولاً جوان ها 18 تا 22 سالگی، بحران «از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟» یا به قول آنها بحران هویت شان را حل می کنند. انها در این 4 سال مجبور بودند در مورد جهت گیری مذهبی شان، جهان بینی کلی شان، جهت گیری شان به جنس مخالف، باید و نبایدهایشان و شغل آینده شان تکلیف خودشان را روشن کند. همین تکلیف روشن کردن که ما در موردش فقط چند خط می نویسیم، در دنیای ذهنی این جوانان نوگل یک دنیا استرس و بالا و پایین رفتن و افسردگی حاد و مزمن ایجاد می کند . پس جوانان دانشجو، «از 6 جهت» میان این فشارهاگیر کرده اند و باید یک جوری از آن بیرون بیایند.
3- غذاب تنهایی
وقتی که شب اول را دور از خانه و در خوابگاه دانشگاه یا خانه دانشجویی می گذارنید اولین حس همین تنهایی است. شعار ندهید که فقط دخترها اهل این رمانتیک بازی ها هستند، نه این طور نیست. این حس را با یک شب بیرون ماندن مردانه در جوار دوستان همشهری اشتباه نگیرید. شرایط جور دیگری است. هرقدر هم بخواهید به این شرایط به عنوان یک تجربه جدید نگاه کنید، ته دل تان لک می زند برای اینکه به طور معجزه آسایی یا شما یک تجربه جدید نگاه کنید، ته دل تان لک می زند برای اینکه به طور معجزه آسایی یا شما یک ساعته برسید به دوستان و خانواده یا آنها بیایند پیشتان. خلاصه اینکه فعلا تا دوستی پیدا کنید «باید بچشید عذاب تنهایی را!»
4- آزادی و مسئولیت
نه، اصلا فلسفه باقی و این حرف ها نیست، خیلی ساده است. شما، هم آزادی هایتان بیشتر می شود و هم مسئولیت هایتان. تا قبل از آن پدر و مادر گرامی قید و بندهایی داشتند و در مقابل اش حمایت هایی. حالا شما از خیر و شر هر دو رها شده اید و خودتان اید و خودتان.
5- زندگی با جماعت
اگر تا همین 3 ماه قبل سرت توی لاک خودت بود و از خانه با سوزاندن بنزین سهمیه بندی شده سرویس ، می رفتی دبیرستان یا هنرستان و بعدش هم همچنان درون گرا باز می گشتی به خانه، اینجا دیگر این خبرها نیست. اگر غیر بومی هستی که در بهترین شرایط باید با یک همخانه یا یک هم اتاقی بسازی، اگر هم شانست خیلی خوب بوده (یا خیلی بد!) و دانشگاه شهر خودت قبول شده ای، دیگر نمی توانی کنفرانس های اجباری را دور بزنی و بالاخره با یکی از استادها باید کنفرانس بدهی. برای همین هم آنهایی که خوش ندارند زیاد با جماعت بپرند، خیلی از شرایط فشارزا خوش شان نمی آید و استرس از سرو رویشان می بارد. به هر حال اینجا دیگر اگر درون گراباشی، ضرر کرده ای و بهتر است بزنی توی فاز «یادگیری مهارت های ارتباط با دیگران».
6 راه رای بحران ها
حالا توی این فوران نعمت های استرس آفرین، آدم چه طور باید خودش را سالم عبور دهد؟ احتمالا این شش توصیه به دردتان می خورد.
1- صبور باش!
بهترین توصیه برای بحران هایی که فقط مال یک دوره زمانی خاص است، شکیبایی است. خیلی از مشکلات روزهای اول دانشگاه را زمان و تجربه به خودی خود حل می کند. اما اگر شما بزنید توی فاز افسردگی فقط این تجربه ها را کندتر می کنید. اضطراب داشته باشید اما معقول؛ جوری مضطرب نباشید که خود این اضطراب باعث شود نتوانید مثل همه تجربه های روزهای اول را از سر بگذرانید و بیفتید توی دور باطل استرس، اضطراب، استرس، اضطراب، استرس و همین جور ادامه دهید تا فارغ التحصیلی یا زبانم لال انصراف.
2- اجتماعی تر شو!
این حرف ها را که من شخصیتم! این جور است، که کاملا درون گرا هستم و آبم با جماعت توی یک جوب نمی رود، بگذرا کنار. اولا تحقیقات نشان داده تعداد خیلی کمی از مردم کاملا برون گرا یا کاملا درون گرا هستند و برای گروه اکثریتی هم که ما بین این طیف اند، کم و زیاد کردن فعالیت های اجتماعی چندان کاری ندارد. پس ای گروه اکثریت ! به دانشگاه به عنوان یک محمل که در ان به خوبی می توانید اجتماعی شوید و در برقراری ارتباط با آدم های آینده زندگی تان ماهر شوید، نگاه کنید. شاید بعد از دانشگاه کمتر جایی را پیدا کنید که این چنین برای شما پول خرج کنند تا شما بتوانید توی فعالیت های گروهی شرکت کنید.
3- «اصل تقدم» را فراموش نکن
روان شناسانی که موهایشان را در تحقیقات مربوط به حافظه سفید کرده اند، دریافته اند که ذهن ما اغلب اوقات اولین و آخرین داده هایی را که دریافت کرده است، بهتر به خاطرش می سپارد تا داده هایی که آن وسط ارائه شده اند. به زبان آدمیزاد، این می شود که ترم اول را جدی بگیر؛ مخصوصاً سعی کن نظر استادهایی را که می دانی تا ترم آخر دست از سرت برنمی دارند و باهاشان درس داری، از همین اول جلب کنی. حتی اگر ترم 3 و 4 خراب کنی، آنها را به عنوان یک دانشجوی خوب که برایش مشکل پیش آمده به تو نگاه می کنند. اما اگر ترم اول خراب کنی حتی اگر ترم 3 و 4 بهتر شوی، احتمالاً فکر می کنند دانشجوی هستی که در طول این چند ترم، راه های بهتر تقلب کردن را آموخته ای!
4- به مرکز مشاوره دانشگاه برود
توهین کردم؟ می گویی «مگر من دیوانه ام که بروم پیش مشاور؟» . نه، باور کنید این نرخ های تقریبا رایگان جلسه های مشاور مراکز مشاوره دانشگاه ها، هر بنی بشری را وسوسه می کند که برود برای خودشناسی هم که شده سلامی عرض کند. از اینها که گذشته، یکی از بهترین جاها – حتی برای حل مشکلات مالی تان – همین مرکز مشاوره دانشگاه است. به هر حال یک عده آدم متخصص نشسته اند انجا که علاوه بر دانایی شان، یکی از زیر مجموعه های دانشگاه هم هستند. اگر هم حال نوبت گرفتن نداری، لااقل نشریه های «پیام مشاور» را از مرکز مشاوره دانشگاهت بگیر و بخوان.
5- با هم اتاقی ها و همخانه ای ها توافق کن!
بر سرچی؟ بر سر خیلی چیزها. البته خیلی چیزهایی که هم اتاقی های ان سوی آب در موردش توافق می کنند، اینجا کمی خنده دار است؛ مثلا تعداد میهمان ها در ماه! ما اینجا یک شود روز اول نشست و در مورد خصوصیت اخلاقی خودت و دیگران. نحوه نظافت اتاق، چیزهایی که دوست داری و نداری و هزار تا چیز دیگر با هم اتاقی ها توافق کرد. درست است که در بیشتر موارد این چیرها مخصوصا در ترم های اول رعایت نمی شود اما به هر حال گفتن آن، هم صمیمیت می آورد، هم گزک را از دست دیگران می گیرد.
6- از گوش دومت استفاده کن
برای چی؟ خب، برای بیرون کردن چیزهای متناقصی که از ترم بالایی ها با گوش اول شنیده ای. تشخیص حرف های درست و حسابی ای که ترم بالایی ها برای منتقل کردن تجربه شان می گویند یا حرف هایی که از سرغرور و حتی نادانی می زنند، چندان هم راحت نیست. اما به هرحال مخصوصاً در مورد خوبی یا بدی رشته تان- که احتمالا آینده شغلی تان در گروی آن است- حرف های ترم بالایی ها را چندان جدی نگیرید. شاید یک فارغ التحصیل رشته شما بهتر بتواند در موردش قضاوت کند.


سعید بی نیاز، کارشناس ارشد روان شناسی بالینی