آرامیس مشاور




مارتین سلیگمن (Martin Seligman)،متخصص شادی، پایه گذار روان شناسی مثبت

مارتین سلیگمن هم مانند بسیاری از روان شناسان از جمله افرادی است که اجازه می دهد محیط اطراف بر او تاثیر بگذارد . سلیگمن از پذیرفتن تجارب جدید استقبال می کند. زمانی تغییر رفتار سگ ها در آزمایشگاه روان شناسی باعث شد یکی از مفاهیم جالب و البته مهم را وارد فضای روان شناسی کند و زمانی هم سخنرانی دختر یازده ساله اش که از تذکر او دلخور شده بود، باعث شد هم خودش را تغییر دهد و هم زندگی حرفه ای اش دچار تغییری اساسی شود و مسیری جدید را برای فعالیت خود انتخاب کند.

مارتین سلیگمن در تابستان 1942 در آلبانی ایالت نیویورک آمریکا به دنیا آمد. والدین او مسیحیانی معتقد بودند. در همه سال های زندگی سلیگمن می توان ردپای تربیت مذهبی والدین اش را دید و البته در کتاب هایش اثری را که از انجیل گرفته است، پیدا کرد. بعد از اتمام دبیرستان ابتدا در دانشگاه پریستون فلسفه خواند و سه سال بعد از گرفتن مدرک کارشناسی در این رشته، از دانشگاه پنسیلوانیا مدرک دکترای خود در رشته روانشناسی را دریافت کرد. ابتدا در دانشگاه کرنل مشغول به کار شد، اما بعد از مدتی به دانشگاه پنسیلوانیا بازگشت و تابه امروز هم به فعالیت های علمی خود در این دانشگاه ادامه داده است.

درماندگی آموخته شده
در ابتدای ورود به دانشگاه پنسیلوانیا ، سلیگمن و تعدادی از همکارانش روی شرطی سازی سگ ها به روش پاولف کارمی کردند و انان به سگ شوک برقی می دادند، اما برنامه ای برای قطع شوک نداشتند و سگ هر حرکت یا فعالیتی انجام می داد نمی توانست این شوک ها را قطع کند. بعد از مدتی دست از هر فعالیتی برداشت و گوشه قفس گز کرد.
سلیگمن و همکارانش متوجه شدند در قفس دیگری که دارای دو بخش بود و سگ با فشار بر روی اهرم می توانست خود را به بخش بدون شوک برساند و نیز این سگ فعالیتی نمی کند، حتی زمانی که او را به نوعی تشویق به انجام فعالیت می کردند باز در گوشه ای کز کرده بود.
آنان متوجه شدند سگ این وضعیت درماندگی را آموخته است و در نتیجه دیگر تلاشی برای تغییر اوضاع نمی کند. از همین جا بود که مفهوم «درماندگی آموخته شده» شکل گرفت.
سلیگمن و دیگر روان شناسان را روی کاربرد این مفهوم در زندگی انسان ها پژوهش های بسیاری انجام داده اند و متوجه شدند برخی انسان ها نیز بعد از تجربه شکست به دلیل سبک اسنادی خود، دست از هر تلاشی برمی دارند.
پژوهش های بیشتر نشان داد این مفهوم، در تبیین چرایی افسردگی و البته درمان آن کاربرد دارد. اما سلیگمن فعالیت خود را در این مفهوم خلاصه نکرد.

تغییر در مسیر زندگی
سلیگمن در 1964 با ماندی مک کارتی ازدواج کرد و او حالا پدر شش بچه است و البته پدربزرگ چهار نوه . بچه هایی که توانسته اند حتی برای او نقش مربی را بازی کنند . یکی از معروف ترین داستان ها در رابطه با بچه هایش مربوط به دخترش نیکی است.
در 1995، وقتی سلیگمن درگیر تبلیغ برای انتخابات انجمن روانشناسی آمریکا بود – موقعیتی که بدبینی ذاتی سلیگمن خودش را نشان داد – و امیدی به انتخاب شدن نداشت، در کمال ناباوری ، نه تنها در انتخابات 1996 برای ریاست انجمن انتخاب شد که بالاترین آرا در تاریخ انجمن را از آن خود کرد.
اما درست در همان روزهای تبلیغات ، سلیگمن با دختر یازده ساله اش، نیکی، در حیاط مشغول کار باغبانی بود . در میانه کار دخترش را سرزنش می کند و به یادآوری می گوید نباید دائم غر بزند. اما نیکی از این تذکر دلگیر می شود و می گوید که مدت ها بوده که غر نزده است. تذکر سلیگمن در واقع به سابقه نیکی باز می گردد، چرا که او از سه تا پنج سالگی دختری غرغرو بوده است اما از پنج سالگی تصمیم می گیرد دیگر غر نزند.
خود نیکی می گوید این کار سخت ترین کاری بوده که انجام داده است اما به هر صورت در آن موفق می شود. و در روز مذکور بعد از تذکر سلیگمن، نیکی شروع به سخنرانی پدرش می کند که او مدت هاست غر زدن را کنار گذاشته است و اگر توانسته این کار را انجام دهد ، پدرش هم که ذاتاً ادم بدبینی است می تواند خود را تغییر دهد.
این حرف نیکی باعث شد سلیگمن به بینشی جدید درباره خودش دست یابد و متوجه تمرکز خود در راهی اشتباه شود. بعد از این اتفاق تصمیم می گیرد در عوض مطالعه بر بدبینی بر روی خوش بینی متمرکز شود.
نکته مهم و جالب در رابطه با داستان سلیگمن و بدبینی در این است که او از تکنیک هایی که برای خوش بین بودن در کتاب هایش ارائه کرده است ، قبل از همه استفاده کرده و از مفید بودن آنها مطمئن شده و بعد به دیگران توصیه کرده است. در نتیجه همین کار نیز این روزها به فردی خوش بین تبدیل شده است.

راهی برای افزایش شادی
از زمانی که سلیگمن رئیس انجمن روان شناسان آمریکا شد توجه خود را به بخشی از روان شناسی معطوف ساخت که به آن توجهی نشده بود؛ یعنی روان شناسی مثبت.
سلیگمن این شاخه از روان شناسی را در سال 2000 به صورت رسمی اعلام کرد. به صورت خلاصه سلیگمن در روان شناسی مثبت به دنبال این است که روان شناسی را محدود به موضوعات و مشکلات بیماران نکند، حتی آن را محدود به نقاط ضعف افراد نکند، بلکه آن را در خدمت همه افراد در آورد و البته به پرورش استعدادهای انسان ها کمک کند.
یکی از انتقاداتی که سلیگمن به جریان عمومی روان شناسی وارد می کند این است که به نظر او روان شناسی فقط تلاش می کند علائم را برطرف کند و به دنبال افزایش شادی در زندگی انسان نیست .
سلیگمن تا به امروز در نوشتن بیست کناب و حدود دویست مقاله مشارکت داشته است که تعدادی از آنها به فارسی ترجمه شده اند. دانشجویان روان شناسی بیشتر کتاب آسیب شناسی روانی او را می شناسند اما شاید کتاب های «خوش بینی آموخته شده؟» و «کودک خوش بین » بیشتر به درد زندگی روزمره ما بخورند.
سلیگمن و همکارانش در مقابل لیست اختلالات روان شناختی که به DSM شناخته می شوند لیستی از توانایی های انسان ها را تهیه کرده اند و نام آن را CSV گذاشته اند.
در این لیست شش گروه از توانایی های انسان آورده شده است: خرد، شجاعت، نوع دوستی، عدالت دوستی ، اعتدال و تعالی.
مارتین سلیگمن در سال 2003 کارشناسی ارشد روان شناسی را در دانشگاه پنسیلوانیا راه اندازی کرد. تا به حال جوایز متعددی بابت فعالیت های علمی و پژوهشی دریافت کرده است و سه دانشگاه نیز به او مدرک دکترای افتخاری داده اند.

نرگس عزیزی ، کارشناس ارشد مشاوره